ر . ك : ج 10 ص 31 (داستان هايى از عبادتش) .
7 / 13
عبد الرحمان بن حَسّان
۳۹۰۴.الكامل فى التاريخـ در يادكردِ كشته شدن حُجر بن عَدى و يارانش ـ: [ معاويه] به عبد الرحمان بن حسّان گفت : اى برادر ربيعه! درباره على چه مى گويى؟
گفت : رها كن و از من مپرس كه به نفع توست.
گفت : رها نمى كنم.
پاسخ داد : گواهى مى دهم كه او از بسيارْ ياد كنندگانِ خداوند متعال بود؛ از فرمان دهندگان به حق، قيام كنندگان به قسط، و گذشت كنندگان از مردم بود.
پرسيد : درباره عثمان چه مى گويى؟
گفت : او نخستين كسى بود كه درهاى ستمگرى را گشود و درهاى حق را بست.
معاويه گفت : خود را كشتى!
[ عبد الرحمان] در پاسخ گفت : بلكه تو را كُشتم. در حالى كه قبيله ربيعه، در وادى نيست (يعنى [ كسى نيست] كه وى را شفاعت كند).
معاويه او را به سوى زياد فرستاد و به او فرمان داد كه وى را به بدترين شكل ، بكُشد . زياد هم او را زنده به گور كرد .