۴۱۰۵.امام على عليه السلامـ در سخنرانىاى كه در آن ، ويژگىهاى خودش را پيش از بيعت ياد مىكند ـ : نگريستم و دريافتم ديدم كه جز اهل بيتم ياورى ندارم . دريغم آمد كه آنان بميرند . خار در چشم ، پلك بر هم گذاشتم و استخوان در گلو ، نوشيدم . جان به لب ، شكيبايى ورزيدم و بر تلخى شرنگ حنظله ، صبر كردم .
۴۱۰۶.امام على عليه السلامـ در دادخواهى و گلايه از قريش ـ : بار خدايا! من از تو عليه قريش و آنان كه آنها را يارى كردند ، استمداد مىطلبم . آنان [ پيوند ] خويشاوندى مرا قطع كردند ، و ظرفم را واژگون نمودند ، و در حقّى كه من به آن از ديگرى سزاوارتر بودم ، به درگيرى با من گِرد آمدند و گفتند : «حق را توانى كه بگيرى و حق را توانند كه از تو بازگيرند ۱ . يا غمبار ، شكيبايى كن و يا به تأسّف ، بمير» .
نگريستم و ديدم كه پشتيبان ، همدل و ياورى ، جز اهل بيتم ، ندارم . مرگ را بر آنان دريغ شمردم . خار در چشم ، پلك بر هم نهادم و آب دهان خود را با استخوان در گلو ، فرو بردم و براى فرو خوردن خشم ، بر تلختر از حنظله و دردآورتر از
خنجر بر جگر ، شكيبايى كردم .