۴۱۰۷.امام على عليه السلامـ در هنگام فرود آمدن در ذوقار ، پس از بيعت گرفتن و در جمع حاضران ـ : حوادثى پيش آمد كه به خاطر تسليم بودن به فرمان الهى در آنچه كه ما را بدان امتحان مىكرد و به اميد ثواب خداوندى ، در آنها شكيبايى كرديم ، حال آن كه چون خارى در چشممان بود و صبورى بر اين امور ، از اين كه مسلمانان پراكنده شوند و خونشان ريخته شود ، مناسبتر بود .
۴۱۰۸.الإرشادـ به نقل از عمرو بن شمر ، از رجال خود ـ : از امير مؤمنان على بن ابى طالب شنيديم كه مىفرمود : «از زمانى كه خداوند ، محمد صلى الله عليه و آله را برانگيخت ، آسايش نديدم . خدا را سپاس مىگويم . به خدا سوگند كه در خردسالى ، انديشناك بودم و در بزرگسالى ، مجاهدت كردم ، با مشركان جنگيدم و با منافقان دشمنى كردم تا آن كه خداوند ، پيامبر خود را قبضِ روح كرد و اين ، واقعهاى بزرگ بود . همواره در ترس و نگرانى بودم . مىترسيدم پيشامدى رخ نمايد كه تاب ايستادگى در برابر آن را نداشته باشم . سپاسْ خداى را كه جز خوبى نديدم .
به خدا سوگند ، همواره از دوران نوجوانى تاكنون كه كهنسال شدهام ، شمشير مىزنم و آنچه مرا به شكيبايى وامىداشت ، آن بود كه همه در راه خدا و در راه پيامبر خدا بود و اميدوارم كه راحتى، نزديك و زود باشد و علايم آن را ديدهام» .
[ راويان] گفتند : پس از اين سخنرانى مدّت زيادى نماند كه به شهادت رسيد .
۴۱۰۹.امام صادق عليه السلام : هنگامى كه مرگ فاطمه عليهاالسلام فرا رسيد ، گريست . امير مؤمنان به وى گفت : «بانوى من! چرا گريه مىكنى؟»
پاسخ داد: «براى آنچه پساز منخواهى ديد، مىگِريم».
[ على عليه السلام ] گفت : «گريه مكن . به خدا سوگند ، در نزد من در راه خدا ، اين رنجها خُرد است» .