491
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9

۴۱۴۱.پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله به على عليه ‏السلام : خداوند ، تو را به زينتى آراسته است كه بندگان را به هيچ چيزى محبوب‏تر از آن در نزد خدا و رساتر در پيش او نياراسته است : زهد در دنيا . خداوند ، اين ويژگى را به تو داده است و دنيا را به گونه‏اى قرار داده كه از تو چيزى نصيبش نمى‏شود و براى تو از زهد در دنيا ، چهره‏اى قرار داده كه بدان ، شناخته مى‏شوى .

۴۱۴۲.امام على عليه ‏السلامـ در نامه‏اش به كارگزار خود در بصره ، عثمان بن حُنَيف ـ : بدان كه هر پيروى را پيشوايى است كه به او اقتدا مى‏كند و به نور دانش او روشنايى مى‏گيرد . بدان كه پيشواى شما از دنيايش به دو كهنه جامه و به دو گِرده نان ، بسنده كرده است. بدان كه شما بر پيروى اين روش ، ناتوانيد؛ امّا با وَرَع و تلاش و عفّت و درستى ، مرا يارى كنيد .
به خدا سوگند ، از دنياى شما طلا و نقره‏اى ذخيره نكردم و از غنيمت‏هاى آن ، ثروتى گِرد نياوردم و به جاى لباس فرسوده‏ام ، لباسى آماده نساختم.
آرى! از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است ، فَدَك در دست‏ما بود كه گروهى بر آن،بخل ورزيدند و گروهى‏ديگر سخاوتمندانه از آن گذشتند،و بهترين داور، خداوند است.
مرا با فدك و غير فدك چه كار ، در حالى كه فردا ، جايگاه انسان ، گورى است كه نشانه‏هاى او در تاريكى آن از بين مى‏رود و خبرهايش پوشيده مى‏شود ؟! گودالى كه اگر بر گشادگى آن افزوده شود و دست‏هاى گوركْن آن را فراخ سازد ، سنگ و كلوخْ آن را مى‏فشارد و خاك‏هاى انباشته ، منفذهايش را مى‏بندد ؟
من جانم را با پرهيزگارى مى‏پرورانم تا در روز بيم بزرگ ، در امان آيد و بر كرانه لغزشگاه ، پايدار بماند ...
اگر مى‏خواستم ، راه دستيابى به پالوده عسل و مغز گندم و بافته‏هاى ابريشم را مى‏يافتم ؛ ولى مباد كه هوايم بر من چيره گردد و آزْ مَنشى ، مرا به سوى غذاى لذيذ كشد ، در حالى كه شايد در حجاز و يا يمامه ، كسى باشد كه به گِرده نانى دست پيدا
نكند و مزه سيرى را نچشيده باشد ، يا آن كه من سير بخوابم و در اطرافم شكم‏هايى به پشت چسبيده و جگرهايى سوخته باشند و يا چنان باشم كه شاعرى گفته است :

درد تو همين بس كه سير مى‏خوابى
و در اطرافت جگرهايى هستند كه پوست بزغاله‏اى را آرزو مى‏كنند .

آيا به اين بسنده كنم كه به من بگويند : «اين ، امير مؤمنان است» و با آنان در سختى‏هاى روزگار ، سهيم نباشم يا در سختى‏هاى زندگى ، نمونه‏اى برايشان نباشم ؟
من براى آن آفريده نشده‏ام كه خوردن غذاهاى لذيذ ، مشغولم كند ، چون چارپاى پَروارى كه همّتش علفش است و يا چارپاىِ رهاشده كه خاك را به هم مى‏زند .
و از علف‏هاى آن ، خود را سير مى‏كند و از آنچه بر سرش مى‏آورند ، غافل مى‏ماند ، يا وا نهاده باشم و يا بيهوده‏ام پندارند و يا ريسمان گم‏راهى را بكَشم و يا راه سرگردانى را بپيمايم ...
اى دنيا! از من دور شو . مهارت بر گردنت است . از چنگال‏هايت رَسته‏ام و از شبكه تارهايت رها شده‏ام و از رفتن به لغزشگاه‏هايت پرهيز كرده‏ام . كجايند گذشتگانى كه با بازيچه‏هايت مغرورشان ساختى؟ و كجايند مردمانى كه با زيورهايت فريبشان دادى ؟ اينك ، گرفتار گورها و در دل قبرهايند .
[ اى دنيا ! ] به خدا سوگند ، اگر شخصى قابل ديده شدن بودى و قالب حسّى مى‏داشتى ، به‏خاطر بندگانى كه با آرزوها فريبشان دادى و امّت‏هايى كه در هلاكتشان افكندى و پادشاهانى كه آنها را به نابودى سپردى و به جايگاه‏هاى گرفتارى ـ كه هيچ‏راه پس و پيشْ رفتن نيست ـ واردشان كردى ، حدود خدايى را بر تو جارى مى‏ساختم .
هيهات ! آن كه پا در لغزشگاهت نهاد ، لغزيد (با سر فرود آمد) و هر كس به ژرفاى دريايت رفت ، غرق شد و هر كه از بندت رَهيد ، رستگار شد . آن كه از تو سالم مانْد ، از اين كه در جايى تنگ مسكن گزيند ، باكش نيست و دنيا در نزد او ، چون روزى است كه پايانش نزديك است .
از پيش چشمم دور شو ! به خدا سوگند كه برايت خود را خوار نخواهم ساخت كه خوارم سازى و گردن به بندت نمى‏دهم كه به اين سو و آن سويم بكشى .
به خدا سوگند ، عهد مى‏بندم كه به استثناى آن‏جايى كه اراده خدا باشد ، نفس خويش را چنان تربيت كنم كه اگر گِرده نانى به عنوان غذا يافت ، به آن شادمان گردد و به نمك ، به عنوان خورشْ قناعت ورزد ، و مردمك چشمم را چنان مى‏دارم كه چون چشمه خشكيده ، آبى در آن نمانَد و اشك آن بريزد .
آيا چرنده ، شكمش را با چرا پُر كند و بخوابد و گوسفند در آغل ، علف سير بخورد و بيفتد و على از توشه‏اش بخورد و بخوابد ؟ چشمش روشن كه پس از ساليانى دراز به چارپايى رها و
چرنده‏اى در حال چرا ، اقتدا كند !
خوشا جانى كه آنچه را پروردگارش بر عهده‏اش نهاده ، پرداخته و در سختى‏اش با شكيبايى ساخته ، و در شب ، از چشم بر هم نهادن ، دورى جسته تا آن كه خواب بر وى غلبه كرده و زمين را بستر قرار داده و كفِ دست خويش را بالين نموده است . در بين جمعى كه از بيم روز بازگشت ، شب زنده‏دار مانده‏اند و از رخت‏خوابشان دورى گزيده‏اند، لب‏هايشان به ياد پروردگارشان گويان گشته ، و گناهانشان از استغفار فراوان ، زدوده شده‏است، «آنان، حزب خدايند و بدانيد كه حزب خدا رستگارند» .
اى پسر حنيف! از خدا بترس . بايد كه گِرده‏هاى نانت تو را بسنده باشد تا از آتش ، رهايى يابى .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
490

۴۱۴۱.عنه صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آلهـ لِعَلِيٍّ عليه ‏السلام ـ : إنَّ اللّه‏َ زَيَّنَكَ بِزينَةٍ لَم يُزَيِّنِ العِبادَ بِشَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّه‏ِ مِنها ، ولا أبلَغَ عِندَهُ مِنها ؛ الزُّهدِ فِي الدُّنيا ، وإنَّ اللّه‏َ قَد أعطاكَ ذلِكَ ، جَعَلَ الدُّنيا لا تَنالُ مِنكَ شَيئا ، وجَعَلَ لَكَ مِن ذلِكَ سيماءَ تُعرَفُ بِها . ۱

۴۱۴۲.الإمام عليّ عليه ‏السلامـ في كِتابِهِ إلى عامِلِهِ عَلَى البَصرَةِ عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ ـ : ألا وإنَّ لِكُلِّ مَأمومٍ إماما يَقتَدي بِهِ ، ويَستَضيءُ بِنورِ عِلمِهِ ، ألا وإنَّ إمامَكُم قَدِ اكتَفى مِن دُنياهُ بِطِمرَيهِ ۲ ، ومِن طُعمِهِ بِقُرصَيهِ ، ألا وإنَّكُم لا تَقدِرونَ عَلى ذلِكَ ، ولكِن أعينوني بِوَرَعٍ وَاجتِهادٍ ، وعِفَّةٍ وسَدادٍ . فَوَاللّه‏ِ ماكَنَزتُ مِن دُنياكُم تِبرا ۳ ، ولَا ادَّخَرتُ مِن غَنائِمِها وَفرا ۴ ، ولا أعدَدتُ لِبالي ثَوبي طِمرا ...
بَلى ! كانَت في أيدينا فَدَكٌ مِن كُلِّ ما أظَلَّتهُ السَّماءُ ، فَشَحَّت عَلَيها نُفوسُ قَومٍ ، وسَخَت عَنها نُفوسُ قَومٍ آخَرينَ ، ونِعمَ الحَكَمُ اللّه‏ُ . وما أصنَعُ بِفَدَكٍ وغَيرِ فَدَكٍ ، وَالنَّفسُ مَظانُّها في غَدٍ جَدَثٌ ، تَنقَطِعُ في ظُلمَتِهِ آثارُها ، وتَغيبُ أخبارُها ، وحُفرَةٌ لَو زِيدَ في فُسحَتِها ، وأوسَعَت يَدا حافِرِها ، لَأَضغَطَهَا الحَجَرُ وَالمَدَرُ ، وسَدَّ فُرَجَهَا التُّرابُ المُتَراكِمُ .
وإنَّما هِيَ نَفسي أروضُها بِالتَّقوى ؛ لِتَأتِيَ آمِنَةً يَومَ الخَوفِ الأَكبَرِ ، وتَثبُتَ عَلى جَوانِبِ المَزلَقِ .
ولَو شِئتُ لَاهتَدَيتُ الطَّريقَ إلى مُصَفّى هذَا العَسَلِ ، ولُبابِ هذَا القَمحِ ، ونَسائِجِ هذَا القَزِّ ، ولكِن هَيهاتَ أن يَغلِبَني هَوايَ ، ويَقودَني جَشَعي إلى تَخَيُّرِ الأَطعِمَةِ ، ولَعَلَّ بِالحِجازِ أوِ اليَمامَةِ مَن لا طَمَعَ لَهُ فِي القُرصِ ، ولا عَهدَ لَهُ بِالشِّبَعِ ، أو أبيتَ مِبطانا
وحَولي بُطونٌ غَرثى وأكبادٌ حَرّى ، أو أكونَ كَما قالَ القائِلُ :

وحَسبُكَ داءً أن تَبيتَ بِبِطنَةٍ وحَولَكَ أكبادٌ تَحِنُّ إلَى القِدِّ
أ أَقنَعُ مِن نَفسي بِأَن يُقالَ : هذا أميرُ المُؤمِنينَ ، ولا اُشارِكَهُم في مَكارِهِ الدَّهرِ ، أو أكونَ اُسوَةً لَهُم في جُشوبَةِ العَيشِ ! فَما خُلِقتُ لِيَشغَلَني أكلُ الطَّيِّباتِ ، كَالبَهيمَةِ المَربوطَةِ ؛ هَمُّها عَلَفُها ، أوِ المُرسَلَةِ ؛ شُغُلُها تَقَمُّمُها ، تَكتَرِشُ مِن أعلافِها ، وتَلهو عَمّا يُرادُ بِها ، أو اُترَكَ سُدىً ، أو اُهمَلَ عابِثا ، أو أجُرَّ حَبلَ الضَّلالَةِ ، أو أعتَسِفُ طَريقَ المَتاهَةِ ! ...
إلَيكِ عَنّي يا دُنيا ، فَحَبلُكِ عَلى غارِبِكِ ، قَدِ انسَلَلتُ مِن مَخالِبِكِ ، وأفلَتُّ مِن حَبائِلِكِ ، وَاجتَنَبتُ الذَّهابَ في مَداحِضِكِ ، أينَ القُرونُ الَّذينَ غَرَرتِهِم بِمَداعِبِكِ ! أينَ الاُمَمُ الَّذينَ فَتَنتِهِم بِزَخارِفِكِ ! فَها هُم رَهائِنُ القُبورِ ، ومَضامينُ اللُّحودِ .
وَاللّه‏ِ لَو كُنتِ شَخصا مَرئِيّا ، وقالِبا حِسِّيّا ، لَأَقَمتُ عَلَيكِ حُدودَ اللّه‏ِ في عِبادٍ غَرَرتِهِم بِالأَمانِيِّ ، واُمَمٍ ألقَيتِهِم فِي المَهاوي ، ومُلوكٍ أسلَمتِهِم إلَى التَّلَفِ ، وأوردَتِهِم مَوارِدَ البَلاءِ ، إذ لا وِردَ ولا صَدَرَ !
هَيهاتَ ! مَن وَطِئَ دَحضَكِ زَلِقَ ، ومَن رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ ، ومَنِ ازوَرَّ عَن حَبائِلِكِ وُفِّقَ ، وَالسّالِمُ مِنكِ لا يُبالي إن ضاقَ بِهِ مُناخُهُ ، وَالدُّنيا عِندَهُ كَيَومٍ حانَ انسِلاخُهُ .
اُعزُبي عَنّي ! فَوَاللّه‏ِ لا أذِلُّ لَكِ فَتَستَذِلّيني ، ولا أسلَسُ لَكِ فَتَقوديني . وَايمُ اللّه‏ِ ـ يَمينا أستَثني فيها بِمَشيئَةِ اللّه‏ِ ـ لَأَروضَنَّ نَفسي رِياضَةً تَهِشُّ مَعَها إلَى القُرصِ إذا قَدَرتُ عَلَيهِ مَطعوما ، وتَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدوما ، ولَأَدَعَنَّ مُقلَتي كَعَينِ ماءٍ نَضَبَ مَعينُها ، مُستَفرِغَةً دُموعَها .
أ تَمتَلِئُ السّائِمَةُ مِن رِعِيها فَتَبرُكَ ، وتَشبَعُ الرَّبيضَةُ مِن عُشبِها فَتَربِضَ . ويَأكُلُ عَلِيٌّ مِن زادِهِ فَيَهجَعَ ؟ ! قَرَّت إذا عَينُهُ إذَا اقتَدى ـ بَعدَ السِّنينَ المُتَطاوِلَةِ ـ بِالبَهيمَةِ
الهامِلَةِ ، وَالسّائِمَةِ المَرعِيَّةِ .
طوبى لِنَفسٍ أدَّت إلى رَبِّها فَرضَها ، وعَرَكَت ۵ بِجَنبِها بُؤسَها ، وهَجَرَت فِي اللَّيلِ غُمضَها ، حَتّى إذا غَلَبَ الكَرى عَلَيهَا افتَرَشَت أرضَها ، وتَوَسَّدَت كَفَّها ، في مَعشَرٍ أسهَرَ عُيونَهُم خَوفُ مَعادِهِم ، وتَجافَت عَن مَضاجِعِهِم جُنوبُهُم ، وهَمهَمَت بِذِكرِ رَبِّهِم شِفاهُهُم ، وتَقَشَّعَت بِطولِ استِغفارِهِم ذُنوبُهُم ؛ «أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»۶ .
فَاتَّقِ اللّه‏َ يَابنَ حُنَيفٍ ، وَلتَكفُف أقراصُكَ ، لِيَكونَ مِنَ النّارِ خِلاصُكَ . ۷

1.المحاسن : ج ۱ ص ۴۵۴ ح ۱۰۴۶ ، مشكاة الأنوار : ص ۲۰۷ ح ۵۶۰ كلاهما عن أبي أيّوب الأنصاري .

2.الطِّمْر : الثوب الخَلَق (النهاية : ج ۳ ص ۱۳۸ «طمر») .

3.التِّبْر : هو الذهب والفضّة قبل أن يُضربا دنانير ودراهم (النهاية : ج ۱ ص ۱۷۹ «تبر») .

4.الوَفْر : المال الكثير (النهاية : ج ۵ ص ۲۱۰ «وفر») .

5.عرك البعيرُ جنبَه بمرفقه : إذا دلكه فأثّر فيه (النهاية : ج ۳ ص ۲۲۲ «عرك») .

6.المجادلة : ۲۲ .

7.نهج البلاغة : الكتاب ۴۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 56327
صفحه از 551
پرینت  ارسال به