۴۱۴۳.امام على عليه السلام : به خدا سوگند ، دنياى شما در پيش من جز [ حكايت ]مسافرانى نيست كه كنار چشمهاى فرود آمدهاند و ساربان بانگ زده و راه افتادهاند و لذّت آن در نظرم ، جز آب و چرك و خون و حنظلى تلخ كه در كامم چشانند و سمّ فراوان مار افعى كه بنوشانند و گردنبند آتشينى كه بر گردنم ببندند ، نيست .
اين لباسم را آن قدر وصله زدهام كه از وصلهزنِ آن خجالت مىكشم . به من گفت : اين را چون ماده الاغ ، رها كن ، شايسته وصلهزدن نيست . به وى گفتم : دور باش ، شبروان ، در پگاهان ، خدا را سپاس مىگويند و سختىهاى راه از [ تن ] ما زدوده خواهد شد .
و اگر مىخواستم ، پارچههاى ديباى نقشدارِ ويژه مىپوشيدم و با نان مغز گندم ، سينه مرغ مىخوردم و با ظرفهاى نازك و شفاف ، آب زلال مىنوشيدم ؛ اما من سخن خداى جليل را تصديق مىكنم كه فرمود : «كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را
بخواهند ، [ جزاى ]كارهايشان را در آنجا به طور كامل به آنان مىدهيم و به آنان در آنجا كم داده نخواهد شد . اينان كسانى هستند كه در آخرت ، جز آتش برايشان نخواهد بود» . چگونه بر آتشى طاقت بياورم كه اگر شرارهاى از آن به زمين رسد ، گياهان آن را خواهد سوزاند؟
كداميك براى على خوب است: اين كه مقرّب صاحب عرش باشد و يا راندهشده دور ، خشمْ ديده ، به خاطر گناهش در آتش ، تكذيب شده؟