531
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9

۴۱۸۹.الغاراتـ به نقل از صالح ـ: مادر بزرگ من پيش على عليه السلام آمد ، در حالى كه على عليه السلام با خود ، خرما حمل مى كرد . سلام كرد و گفت : خرماها را بده تا به جاى تو آن را ببرم . على عليه السلام فرمود : «پدر خانواده ، بر بردن آن سزاوارتر است» .[ سپس ] فرمود : «از اين [ خرما ] ميل نمى كنى؟» . گفت : نه ، نمى خواهم .
مادر بزرگ صالح مى گويد : على عليه السلام خرما را به خانه اش برد و آن گاه برگشت و همان روپوش را پوشيده بود و در آن ، هنوز پوست خرما ديده مى شد و در همان لباس ، نماز جمعه خواند .

۴۱۹۰.المناقب ، ابن شهر آشوبـ به نقل از ابو طالب مكّى ـ: على عليه السلام خرما و نمك را به دست خود حمل مى كرد و مى فرمود :


از كمال انسان كامل ، چيزى كاسته نمى شود
با بردن آنچه كه به سود خانواده اوست.

۴۱۹۱.المناقب ، ابن شهر آشوبـ به نقل از ابوالحسن بلخى ، درباره امام على عليه السلام ـ: او در بازار كوفه راه مى رفت ، صندلى اى به او گير كرد و پيراهنش را پاره نمود . آن [ پيراهن ] را در دست گرفت و به بازار خياط ها آمد و فرمود : «خدا شما را بركت دهد! اين را براى من بدوزيد» .

۴۱۹۲.تاريخ دمشقـ به نقل از صالح بن ابى الأسود ، از شاهدى كه براى او حديث كرده بود ـ: وى [آن شاهد ] ، على عليه السلام را در حالى كه يك طرفه بر الاغ سوار شده بود ، ديد كه مى فرمود : «من همانم كه دنيا را خوار كرده ام».

۴۱۹۳.امام عسكرى عليه السلام :هركس براى برادرانش در دنيا فروتنى كند ، در نزد خدا از گروه صدّيقان و از جمله پيروان على بن ابى طالب عليه السلام خواهد بود .
بر امير مؤمنان ، دو برادر دينى (پدر و پسر) وارد شدند . پيش پايشان برخاست ، احترامشان كرد ، آنها را در صدر مجلس نشاند و خود ، روبه رويشان نشست . آن گاه دستور غذا داد و غذا آوردند و از آن خوردند .
سپس قنبر ، طشت و آفتابه اى چوبى و حوله اى براى خشك كردن آورد و خواست كه بر روى دست مرد ، آب بريزد . امير مؤمنان برخاست و آفتابه را گرفت تا آبْ روى دست مرد بريزد . آن مرد ، خود را به خاك افكند و گفت : اى امير مؤمنان! خداوندْ مرا در حالى كه تو بر دستم آب مى ريزى ، بنگرد؟
فرمود : «بنشين و دستت را بشوى . خداوند عز و جل تو را مى بيند ، در حالى كه برادر تو ـ كه امتيازى بر تو ندارد و بر تو برترى ندارد ـ دارد به تو خدمت مى كند و با اين كار ، ده برابر خدمت اهل دنيا را در بهشت مى جويد و به همين نسبت ، در دارايى هايش در بهشت» .
مرد، نشست. على عليه السلام به وى فرمود: «تو را به حقّ بزرگ من ـ كه تو آن را مى شناسى و حرمت مى نهى ـ و به تواضع تو براى خداوند ـ كه خداوند بدان ، جزايت داد ـ ، بگذار من در خدمتى كه به تو شرافت مى دهد ، اقدام كنم . تو را به خدا سوگند ، دستت را چنان مطمئن بشوى كه اگر قنبر آب بر دستت مى ريخت ، مى شستى» و مرد ، چنين كرد .
پس از آن كه از شستن دست [ مرد ميهمان ]فارغ شد ، آفتابه را به محمّد بن حنفيّه داد و فرمود : «پسرم! اگر اين پسر،بدون همراهى پدرش مى آمد، من خودم آب بر دستش مى ريختم ؛ ولى خداوند عز و جل روا نمى دارد كه هرگاه پدر و پسر در يك جا گِرد آمدند ، بينشان تساوى برقرار شود . پدر به دست پدر ، آب ريخت و پسر بايد به دست پسر ، آب بريزد» و محمّد بن حنفيه ، آب بر دست پسر ريخت .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
530

۴۱۸۹.الغارات عن صالح :أنَّ جَدَّتَهُ أتَت عَلِيّاً عليه السلام ومَعَهُ تَمرٌ يَحمِلُهُ ، فَسَلَّمَت وقالَت : أعطِني هذَا التَّمرَ أحمِلهُ ، قالَ : أبُو العِيالِ أحَقُّ بِحَملِهِ . قالَت : وقالَ : أ لا تَأكُلينَ مِنهُ ؟ قالَت : قُلتُ : لا اُريدُهُ . قالَت : فَانطَلَقَ بِهِ إلى مَنزِلِهِ ثُمَّ رَجَعَ وهُوَ مُرتَدٍ بِتِلكَ المِلحَفَةِ وفيها قُشورُ التَّمرِ ، فَصَلّى بِالنّاسِ فيهَا الجُمُعَةَ ۱

۴۱۹۰.المناقب لابن شهر آشوب عن أبي طالب المكّي :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَحمِلُ التَّمرَ وَالمِلحَ بِيَدِهِ ويَقولُ :


لا يَنقُصُ الكامِلَ مِن كَمالِهِ
ما جَرَّ مِن نَفعٍ إلى عِيالِهِ۲

۴۱۹۱.المناقب لابن شهر آشوب عن أبي الحسن البلخيـ فِي الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ:إنَّهُ اجتازَ بِسوقِ الكوفَةِ ، فَتَعَلَّقَ بِهِ كُرسِيٌّ ، فَتَخَرَّقَ قَميصُهُ ، فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ ، ثُمَّ جاءَ بِهِ إلَى الخَيّاطينَ فَقالَ : خيطوا لي ذا بارَكَ اللّهُ فيكُم . ۳

۴۱۹۲.تاريخ دمشق عن صالح بن أبي الأسود عمّن حدّثه :أنَّهُ رَأى عَلِيّا عليه السلام قَد رَكِبَ حِمارا ودَلّى رِجلَيهِ إلى مَوضِعٍ واحِدٍ ، ثُمَّ قالَ : أنَا الَّذي أهَنتُ الدُّنيا . ۴

۴۱۹۳.الإمام العسكري عليه السلام :مَن تَواضَعَ فِي الدُّنيا لِاءِخوانِهِ ، فَهُوَ عِندَ اللّهِ مِنَ الصِّدّيقينَ ، ومِن شيعَةِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام حَقّا ، ولَقَد وَرَدَ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أخَوانِ لَهُ مُؤمِنانِ أبٌ وَابنٌ ، فَقامَ إلَيهِما ، وأكرَمَهُما ، وأجلَسَهُما في صَدرِ مَجلِسِهِ ، وجَلَسَ بَينَ أيديهِما ، ثُمَّ أمَرَ بِطَعامٍ فاُحضِرَ ، فَأَكَلا مِنهُ ، ثُمَّ جاءَ قَنبَرٌ بِطَستٍ وإبريقِ خَشَبٍ ومِنديلٍ لِيَيبَسَ ، وجاءَ لِيَصُبَّ عَلى يَدِ الرَّجُلِ ماءً ، فَوَثَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَأَخَذَ الإِبريقَ لِيَصُبَّ عَلى يَدِ الرَّجُلِ ، فَتَمَرَّغَ الرَّجُلُ فِي التُّرابِ وقالَ :
يا أميرَ المُؤمِنينَ ، اللّهُ يَراني وأنتَ تَصُبُّ عَلى يَدي ؟ !
قالَ : اُقعُد وَاغسِل يَدَكَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَراكَ وأخوكَ الَّذي لا يَتَمَيَّزُ مِنكَ ، ولا يَتَفَضَّلُ عَلَيكَ يَخدُمُكَ ، يُريدُ بِذلِكَ خِدمَةً فِي الجَنَّةِ مِثلَ عَشَرَةِ أضعافِ عَدَدِ أهلِ الدُّنيا ، وعَلى حَسَبِ ذلِكَ في مَمالِكِهِ فيها . فَقَعَدَ الرَّجُلُ فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : أقسَمتُ عَلَيكَ بِعَظيمِ حَقِّي الَّذي عَرَفتَهُ وبَجَّلتَهُ ، وتَواضُعِكَِللّهِ حَتّى جازاكَ عَنهُ بِأَن نَدَبَني لِما شَرَّفَكَ بِهِ مِن خِدمَتي لَكَ ، لَمّا غَسَلتَ يَدَكَ مُطمَئِنّا كَما كُنتَ تَغسِلُ لَو كانَ الصّابُّ عَلَيكَ قَنبَرا ، فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذلِكَ .
فَلَمّا فَرَغَ ناوَلَ الإِبريقَ مُحَمَّدَ ابنَ الحَنَفِيَّةِ وقالَ : يا بُنَيَّ ، لَو كانَ هذَا الاِبنُ حَضَرَني دونَ أبيهِ لَصَبَبتُ عَلى يَدِهِ ، ولكِنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَأبى أن يُسَوِّيَ بَينَ ابنٍ وأبيهِ إذا جَمَعَهُما مَكانٌ ، لكِن قَد صَبَّ الأَبُ عَلَى الأَبِ ، فَليَصُبَّ الاِبنُ عَلَى الاِبنِ ، فَصَبَّ مُحَمَّدُ ابنُ الحَنَفِيَّةِ عَلَى الاِبنِ . ۵

1.الغارات : ج ۱ ص ۸۹ ؛ شرح نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۰۲ .

2.المناقب لابن شهر آشوب: ج ۲ ص ۱۰۴، إتحاف السادة : ج ۶ ص ۳۷۰ من دون إسنادٍ إلى المعصوم.

3.المناقب لابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۹۶ .

4.تاريخ دمشق : ج ۴۲ ص ۴۸۹ ، البداية والنهاية : ج ۸ ص ۵ .

5.الاحتجاج : ج ۲ ص ۵۱۸ ح ۳۴۰ ، تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۱۰۷ ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص ۳۲۵ ح ۱۷۳ وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۱۰۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج9
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 56346
صفحه از 551
پرینت  ارسال به