۳۹۲۸.وقعة صِفّينـ به نقل از عمر بن سعد ـ: معاويه به عمرو گفت : اى ابو عبد اللّه ! من تو را به جنگ با اين مردى كه خدايش را عصيان كرده ، خليفه را كشته ، فتنه بر پا ساخته ، جمع را پراكنده و رابطه خويشى را قطع كرده است ، فرا مى خوانم.
عمرو گفت : با كدام مرد؟
معاويه گفت : به جنگ با على!
عمرو گفت : سوگند به خداوند ـ اى معاويه ـ ، تو و على ، همتا نيستيد. تو هجرت ، سابقه ، صحابى بودن ، مبارزه ، فقه و دانش او را ندارى. به خدا سوگند، وى با داشتن همه اينها ، از تيزى و جدّيت ، بهره مندى و عنايت و آزمايش نيكوى الهى برخوردار است. اگر من تو را در جنگ با او همراهى كنم ـ و خودت مى دانى كه در اين كار ، چه خطر و ضررى وجود دارد ـ ، چه چيزى براى من در نظر مى گيرى؟
گفت : نظر خودت چيست؟
گفت : پيشكشىِ مصر.
۳۹۲۹.وقعة صِفّينـ به نقل از ابو جعفر و زيد بن حسن ـ: معاويه از عمرو بن عاص خواست كه سپاه شام را نظم ببخشد. عمرو گفت : به اين شرط كه اگر خدا على بن ابى طالب را كشت و [ حاكميت بر ]سرزمين ها برايت استوار گشت ، اختيار [ تعيين حدود ]فرمانروايى ام را داشته باشم.
معاويه گفت : آيا فرمانروايى ات بر مصر نيست؟
عمرو گفت : آيا مصر ، جايگزين بهشت مى شود ، حالْ آن كه كشتن پسر ابو طالب، بهاى عذاب آتشى است كه «[ عذاب ]از آنان تخفيف نمى يابد و آنها در آن جا نوميدند» ؟
معاويه گفت : اى ابو عبد اللّه ! اگر پسر ابو طالب كشته شد ، اختيار تعيين منطقه فرمانروايى ات با خودت باشد. مواظب باش كسى سخنت را نشنود.
۳۹۳۰.وقعة صِفّينـ به نقل از زُهْرى ، در يادكردِ حوادث روز پنجم از جنگ صفّين ـ: شمر بن ابرهة بن صباح حِمْيرى ، در اين روز ، با گروهى از قاريان شام، خارج شد و به جمع على عليه السلام پيوست و اين كار ، موجب ضعف معاويه و عمرو بن عاص شد.
عمرو گفت : اى معاويه! آيا تو مى خواهى با شاميان با مردى بجنگى كه خويشاوندى نزديك و خويشى پيوسته با محمّد صلى الله عليه و آله داشت و در اسلام ، سابقه اى دارد كه هيچ كس چون او نيست و برازندگى اى در جنگ دارد كه هيچ كدام از ياران محمّد صلى الله عليه و آله ، چنين نبودند و اكنون با شمارى از ياران محمّد صلى الله عليه و آله و جنگجويان ، قاريان قرآن ، اشراف و سابقه دارانِ در اسلام از بين اصحاب ، به جنگ شما آمده است؛ كسانى كه ابهّتى در دل مردم دارند؟