۳۳۸۱.امام حسين عليه السلام :مردى به ظاهر اعرابى (باديه نشين) خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : اى پيامبر خدا، پدر و مادرم فدايت! معناى سخن خدا كه مى فرمايد : «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد» چيست؟
پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «من پيامبر خدايم و على بن ابى طالب، ريسمان اوست».
اعرابى از نزد پيامبر خدا خارج شد و مى گفت : به خدا و پيامبرش ايمان آوردم و به ريسمانش چنگ زدم.
۳۳۸۲.امام زين العابدين عليه السلام :روزى پيامبر خدا با يارانش در مسجد نشسته بود. فرمود : «از اين در، مردى از بهشتيانْ وارد خواهد شد كه از آنچه برايش مهم است، پرسش خواهد كرد».
مردى بلند بالا، چون مردان[ ـِ قبيله] مُضَر وارد شد، پيش آمد و به پيامبر خدا سلام كرد و نشست و گفت : اى پيامبر خدا ! من سخن خداوند عز و جل را كه نازل شده، شنيده ام كه مى گويد : «همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد» . اين ريسمان كه خداوند، دستور چنگ زدن به آن و پراكنده نشدن از گِرد آن را به ما داده، چيست؟
پيامبر خدا، لحظه اى سر خود را زير انداخت و آن گاه، سر بلند كرد و با دستش به على ابن ابى طالب عليه السلام اشاره كرد و فرمود : «اين، ريسمان خداست كه هر كس به آن چنگ زند، در دنيايش محفوظ مى مانَد و در آخرتش گم راه نمى گردد».
مرد به سوى على عليه السلام پريد و وى را از پشت، بغل گرفت و گفت : به ريسمان خدا و ريسمان پيامبر خدا چنگ زدم. آن گاه برخاست، برگشت و رفت.
مردى از بين مردم برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! دنبالش بروم و از او بخواهم كه برايم طلب آمرزش كند؟
پيامبر خدا فرمود : «اگر بتوانى پيدايش كنى».
[ امام زين العابدين فرمود :] آن مرد به او رسيد و از وى خواست كه از خدا برايش طلب آمرزش كند. به وى گفت : آيا آنچه را كه من به پيامبر خدا گفتم و آنچه او به من فرمود، فهميدى؟
گفت : آرى.
گفت : اگر به آن ريسمانْ چنگ زدى، خداوندْ، تو را ببخشد؛ وگرنه خدا تو را نبخشد!