۳۵۳۱.كشف الغُمّة :على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! آيا در بهشت مى توانيم هرگاه كه خواستيم، تو را زيارت كنيم؟
فرمود : «اى على! هر پيامبرى رفيقى دارد ؛ اوّلين كس از امتش كه به او ايمان آورده است».
سپس هنگامى كه اين آيه نازل شد : «آنان با كسانى محشور خواهند بود كه خداوند، ايشان را گرامى داشته است : پيامبران و راستان و شهيدان وشايستگان! و آنان چه نيكو همدم هايى هستند!» ، پيامبر خدا، على عليه السلام را فراخوانْد و فرمود : «خداوند، پاسخ آنچه را كه پرسيدى، فرو فرستاد و تو را رفيق من قرار داد؛ چون اوّلين كسى بودى كه ايمان آوردى، و چون تو صدّيق اكبرى».
۳۵۳۲.تاريخ دمشقـ به نقل از زيد بن ابى اوفى ـ: در مسجد پيامبر خدا بر وى وارد شدم. فرمود : «فلانى پسر فلانى كجاست؟» و به چهره يارانش نگاه مى كرد.
[ زيد، آن گاه ، حديث برادرى اصحاب را يادآور شد كه در آن است : ]على عليه السلام گفت : وقتى ديدم با يارانت بجز من، چنان رفتار كردى [ و همه را با هم برادر ساختى]، روح [ از تن] من رفت و پشتم شكست. اگر اين كار به خاطر ناخشنودى از على است، گذشت و بخشش از توست.
پيامبر خدا فرمود : «سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت ، تو را جز براى خودم نگه نداشتم. تو نسبت به من، چون هارون نسبت به موسى هستى، جز آن كه پيامبرى پس از من نيست و تو برادر و وارث منى».
گفت : چه چيز را از تو به ارث خواهم برد، اى پيامبر خدا؟
فرمود : «آنچه را كه پيامبران پيش از من ، به ارث گذاشتند».
گفت: پيامبران پيش از تو چه چيز را به ارث گذاشتند؟
فرمود : «كتاب پروردگارشان و سنّت پيامبرشان را . و تو به همراه فاطمه، دخترم، در قصر من در بهشت هستى و تو برادر و رفيق منى».
آن گاه پيامبر خدا اين آيه را خوانْد : «برادرانه، بر تخت هايى رو به روى يكديگر نشسته اند» ؛ يعنى دوستداران يكديگر در راه خدايند كه بعضى بر بعضى ديگر مى نگرند.