۳۶۹۱.امام على عليه السلام :مَثَل من در بين شما، چون چراغ در تاريكى است كه هركس در آن تاريكى درآيد، از نورش بهره مى گيرد. پس اى مردم! گوش داريد و فرا گيريد و گوش دلتان را شنوا كنيد تا بفهميد.
۳۶۹۲.امام على عليه السلام :همّت و انديشه من در اين است كه نفْس خود را با پرهيزگارى رام مى كنم تا در روز خوف بزرگ، آسوده باشد و بر اطراف لغزشگاه، استوار مانَد... سوگند به خدا ـ سوگندى كه در آن، مشيّت خدا را استثنا مى كنم ـ ، خود را چنان به رياضت وا مى دارم كه به قرص نانى ـ اگر به آن دست يابم ـ ، خوش حال گردد و به عنوان خورش، به نمك، قناعت كند. كاسه چشم را به حال خود گذاشتم كه اشك هايش تهى شود، مانند چشمه اى كه آبش فرو رفته باشد (آن قدر مى گريم تا اشكى نماند).
آيا همان گونه كه گوسفندان در بيابان، شكم خود را پُر مى كنند و مى خوابند و يا دسته ديگرى از آنها در آغُل ها از علف سير مى شوند و استراحت مى كنند، على هم از اين زاد و توشه بخورَد و به استراحت بپردازد؟! چشمش روشن باد كه پس از سال هاى طولانى، از چارپايى يَله و چرنده در گله پيروى نمايد!
۳۶۹۳.امام على عليه السلام :خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، بندگانش را به وسيله من آزمود، و به دست من، دشمنانش را كُشت، و مُنكِرانش را به شمشير من نابود ساخت، و مرا زينت مؤمنان و گرداب مرگ براى ستمكاران، و شمشير خويش عليه مجرمان قرار داد. به وسيله من، پشت پيامبرش را محكم ساخت و با يارى رسانى بر او، مرا گرامى داشت، و به دانش او مرا شرافت بخشيد، به احكامش مرا بزرگى داد، و به وصيّتش مرا ويژه گردانْد و مرا به جانشينى در بين امّتش برگزيد و ـ در حالى كه مهاجران و انصار، دور او را گرفته بودند و مجالس، انباشته از آنان بود ـ ، مى فرمود : «اى مردم! على نسبت به من، چون هارون نسبت به موسى عليه السلام است، جز آن كه پس از من، پيامبرى نيست».
مؤمنان به خدا، سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را فهم كردند؛ چون مى دانستند كه من، برادر تنىِ او، چون هارون نسبت به موسى عليه السلام نيستم و پيامبر هم نيستم كه پيامبرى اش به من منتهى شود؛ بلكه اين كلام و كار از جانب او، تعيين من به جانشينى بود؛ چنان كه موسى عليه السلام هارون را جانشين خود قرار داد، وقتى كه مى فرمايد : «در ميان قوم من، جانشينم باش و [ كار آنان را ]اصلاح كن و از راه فسادگران، پيروى مكن» .
و چون كلام آن حضرت ـ هنگامى كه گروهى گفتند : «ما مَوالىِ (ولايت پذيرانِ) پيامبر خداييم» و پيامبر خدا به حجّة الوداع رهسپار شد، آن گاه به غدير خم رسيد و فرمان داد تا برايش چيزى شبيه منبر بسازند و آن گاه بر آن برآمد و بازوى مرا گرفت، آن سان كه سفيدىِ زير دو بازويش پيدا شد و در اجتماع، صدايش را فراز آورد و فرمود ـ : «هر كه من مولاى اويم، على، مولاى اوست. پروردگارا! دوست بدار آن را كه دوست مى داردش و دشمن بدار آن را كه دشمن مى داردش» . بنابراين، دوستى خدا بر پايه دوستى من، و دشمنى خدا بر پايه دشمنى من است، و خداوند در آن روز، اين آيه را فرو فرستاد : «امروز، دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما [ به عنوان ]آيين برگزيدم» . بنابراين، ولايت من، كمال دين و خشنودى پروردگار است ـ كه يادش بزرگ باد ـ .
و خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، براى ويژه سازىِ من و بزرگداشتى كه هديه من ساخته و تعظيم و تفضيلى كه پيامبر خدا به من بخشيده، اين آيه را فرو فرستاد : «آن گاه به سوى خداوند، مولاى حقيقى شان، برگردانيده شوند. آگاه باشيد كه داورى، از آنِ اوست و او سريع ترينِ حسابرسان است» . من فضايلى دارم كه اگر ياد كنم، بسيار بلند خواهد بود و مشتاق شنيدنش بسيار.