423
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج8

۳۷۱۲.كتاب سُلَيم بن قيس :حسين بن على عليهماالسلام حج گزارد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر همراهش بودند. حسين عليه السلام تمام بنى هاشم از زن و مرد و آزادشدگان و پيروانشان را كه به حج آمده بودند و از انصار ، كسانى را كه امام حسين عليه السلام و خاندان او را مى شناختند ، گِرد آورد. آن گاه ، كسانى را فرستاد و فرمود : «همه يارانِ پيامبر خدا را كه معروف به صلاح و عبادت اند و امسال به حج آمده اند ، نزد من گِرد آوريد» .
در مِنا ، در سرا پرده اى ، بيش از هفتصد نفر ، گِردآمدند كه اكثر آنان ، از تابعيان بودند و حدود دويست نفر از صحابيان پيامبر و از ديگران.
امام حسين عليه السلام در برابرشان به سخن ايستاد و خداوند را حمد و ستايش كرد... تا آن كه گفت : «شما را به خدا سوگند ، آيا مى دانيد كه على بن ابى طالب عليه السلام ، برادر پيامبر خدا بود . هنگامى كه بين يارانش پيمان برادرى بست ، بين او و خودش پيمان برادرى بست و فرمود : تو برادرِ منى و من ، برادر توام در دنيا و آخرت ؟».
گفتند : به خدا ، آرى .
فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا، زمين محل مسجد ومنزلش را خريد و مسجد را ساخت و سپس در آن جا ده خانه ساخت كه نُه تاى آن از آنِ او بود و دهمى را در وسط آنها براى پدرم معيّن كرد و سپس ، همه راه هاى ورود به مسجد [ از خانه ها] را بست ، جز راه ورودى او را ، و در اين خصوص ، پاره اى سخن گفتند و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : من درهاى [ خانه]هاى شما را نبستم و درِ ورودىِ [ خانه ]او را باز نگذاشتم؛ بلكه خداوند به من فرمان بستنِ درِ [ خانه]هاى شما و گشودنِ درِ [ خانه] او را داده است و آن گاه ، مردم را بجز او از خوابيدن در مسجد، نهى كرد و [ او ]حتى در مسجد ، جُنُب مى شد و خانه او در خانه پيامبر خدا بود و براى پيامبر خدا و او ، در همان خانه فرزندانى زاده شدند؟».
گفتند : به خدا ، آرى .
فرمود : «آيا مى دانيد كه عمر بن خطّاب ، اصرار كرد تا روزنه اى به مقدار يك چشم ، از منزلش به مسجد برايش باز بگذارد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله قبول نكرد و آن گاه ، سخنرانى كرد و فرمود : خداوند به موسى عليه السلام فرمان داد مسجدى پاك بسازد كه در آن ، جز خودش و هارون و دو پسر هارون ، ساكن نشوند ، و خداوند ، به من فرمان داد تا مسجدى پاك بسازم و در آن ، جز خودم و برادرم و دو فرزندش كسى در آن ساكن نشود ؟».
گفتند : به خدا ، آرى .
فرمود:«شما را به خدا سوگند،آيا مى دانيد كه پيامبر خدا در روز غدير خم ، او را منصوب كرد و ولايت را براى او تثبيت كرد و فرمود: حاضران به غايبان برسانند ؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «شما را به خدا سوگند ، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا ، در جنگ تبوك به او فرمود : تو نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسايى ، و تو پس از من ، ولىّ هر مؤمنى ؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «شما را به خدا سوگند، آيا مى دانيد كه پيامبر خدا ، هنگامى كه ترسايان نَجران را به مُباهله فرا خوانْد ، جز او و زنش و دو فرزندش را نياورد؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «شما را به خدا سوگند ، آيا مى دانيد كه در روز خيبر ، پرچم را به او داد و فرمود : پرچم را به كسى مى دهم كه خدا و پيامبرش او را دوست مى دارند و او ، خدا و پيامبرش را دوست دارد. يورش برنده بى فرار است و خداوند ، به دست او قلعه خيبر را فتح مى كند ؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا ، سوره برائت را به وسيله او فرستاد و فرمود : از سوى من ، جز من و يا مردى از من ، ابلاغ نمى كند ؟».
گفتند : به خدا ، آرى .
فرمود : «آيا مى دانيد كه هيچ سختى اى به پيامبر خدا روى نمى آورْد ، جز آن كه به خاطر اعتماد به على عليه السلام ، او را پيش مى داشت ، و پيامبر صلى الله عليه و آله ، هيچ گاه او را به نامْ صدا نمى زد؛ بلكه مى فرمود : اى برادرم! و برادرم را برايم صدا كنيد ؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود: «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا بين او، جعفر و زيد، داورى كرد و به او فرمود : اى على! تو از منى و من از توام ، و تو پس از من ، ولىّ هر مرد و زن مؤمنى ؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «آيا مى دانيد كه او [ براى دريافت علوم پيامبر صلى الله عليه و آله ] ، هر روز با پيامبر خدا خلوت مى كرد و هر شب به خانه اش مى رفت. هرگاه مى پرسيد ، پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ مى داد و هرگاه سكوت مى كرد ، پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز [ به سخن ]مى كرد؟ ».
گفتند : به خدا ، آرى .
فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا ، هنگامى كه به فاطمه عليهاالسلام فرمود : شوهر تو ، بهترينِ كسانِ من است ؛ پيش ترينشان در اسلام آوردن،بزرگ ترينشان در بردبارى، و دانشمندترينِ آنان است ، او را بر جعفر و حمزه ، برترى بخشيد؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا فرمود : من ، سرورِ فرزندان آدم و برادرم على، سرورِ عرب ، و فاطمه بانوى زنانِ بهشت ، و دو پسرم حسن و حسين سرورِ جوانان بهشت اند ؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا به او فرمان داد تا غسلش دهد و به او خبر داد كه در اين كار ، جبرئيل عليه السلام او را يارى خواهد كرد؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
فرمود : «آيا مى دانيد كه پيامبر خدا در آخرين سخنرانى خود فرمود : اى مردم! بين شما دو چيز گرانسنگ باقى گذاشتم : كتاب خدا و اهل بيتم. به آن دو ، چنگ بزنيد تا هرگز گم راه نشويد ؟».
گفتند : به خدا ، آرى.
[ راوى مى گويد :] چيزى از آنچه خداوند درباره على بن ابى طالب عليه السلام و يا اهل بيتش در قرآن فرو فرستاده بود و يا بر زبان پيامبرش جارى شده بود ، باقى نگذاشت و بر آنها سوگندشان داد و اصحاب مى گفتند : آرى ، ما شنيده ايم و تابعيان مى گفتند : آرى ، كسانى كه به آنان اعتماد داشته ايم ، چون فلانى و فلانى ، به ما خبر داده اند.
آن گاه ، سوگندشان داد كه [ بگويند] آيا آنان از پيامبر خدا شنيده اند كه فرمود : اگر كسى على را دشمن دارد و در عين حال ، بپندارد كه مرا دوست مى دارد ، دروغ مى گويد. [ هيچ كس] در حالى كه على عليه السلام را دشمن مى دارد ، مرا دوست ندارد . كسى گفت : اى پيامبر خدا! چه طور چنين است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : چون او از من است و من از اويم. آن كه او را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است ، و آن كه مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است ، و آن كه او را دشمن دارد ، مرا دشمن داشته است ، و آن كه مرا دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است ؟».
گفتند : آرى ، شنيده ايم و آن گاه ، پراكنده شدند.


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج8
422

۳۷۱۲.كتاب سليم بن قيس :حَجَّ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ ، فَجَمَعَ الحُسَينُ عليه السلام بَني هاشِمٍ رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِيَهُم وشيعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم ، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن يَعرِفُهُ الحُسَينُ عليه السلام وأهلُ بَيتِهِ ، ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً : لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَعروفينَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُكِ إلَا أجمِعوهُم لي ، فَاجتَمَعَ إلَيهِ بِمِنىً أكثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم في سُرادِقِهِ ۱ عامَّتُهُم مِنَ التّابِعينَ ونَحوٌ مِن مِئَتَي رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وغَيرِهِم .
فَقامَ فيهِمُ الحُسَينُ عليه السلام خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ... إلى أن قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ كانَ أخا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ آخى بَينَ أصحابِهِ ، فَآخى بَينَهُ وبَينَ نَفسِهِ وقالَ : «أنتَ أخي وأنَا أخوكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اشتَرى مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ ، ثُمَّ ابتَنى فيهِ عَشَرَةَ مَنازِلَ ؛ تِسعَةً لَهُ ، وجَعَلَ عاشِرَها في وَسَطِها لِأَبي ، ثُمَّ سَدَّ كُلَّ بابٍ شارِعٍ إلَى المَسجِدِ غَيرَ بابِهِ ، فَتَكَلَّمَ في ذلِكَ مَن تَكَلَّمَ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَكُم وفَتَحتُ بابَهُ ، ولكِنَّ اللّهَ أمَرَني بِسَدِّ أبوابِكُم وفَتحِ بابِهِ» . ثُمَّ نَهَى النّاسَ أن يَناموا فِي المَسجِدِ غَيرَهُ ، وكانَ يُجنِبُ فِي المَسجِدِ ومَنزِلُهُ في مَنزِلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولَهُ فيهِ أولادٌ ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ فَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلى كُوَّةٍ قَدرَ عَينِهِ يَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَى المَسجِدِ ، فَأَبى عَلَيهِ ، ثُمَّ خَطَبَ صلى الله عليه و آله قالَ : «إنَّ اللّهَ أمَرَ موسى أن يَبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيرُهُ وغَيرُ هارونَ وَابنيهِ ، وإنَّ اللّهَ أمَرَني أن أبنِيَ مَسجِدا طاهِرا لا يَسكُنُهُ غَيري وغَيرُ أخي وَابنَيهِ» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قال : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَصَبَهُ يَومَ غَديرِ خُمٍّ فَنادى لَهُ بِالوِلايَةِ وقالَ : «لِيُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ في غَزوَةِ تَبوكَ : «أنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ دَعَا النَّصارى مِن أهلِ نَجرانَ إلَى المُباهَلَةِ لَم يَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَيهِ ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَيهِ اللِّواءَ يَومَ خَيبَرَ ثُمَّ قالَ : «لَأَدفَعُهُ إلى رَجُلٍ يُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ، ويُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، كَرّارٍ غَيرِ فَرّارٍ ، يَفتَحُهَا اللّهُ عَلى يَدَيهِ» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةٍ وقالَ : «لا يُبَلِّغُ عَنّي إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّي» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّةٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ ، وإنَّهُ لَم يَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن يَقولَ : يا أخي ، وَادعوا لي أخي ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَضى بَينَهُ وبَينَ جَعفَرٍ وزَيدٍ فَقالَ لَهُ : «يا عَلِيُّ ، أنتَ مِنّي وأنَا مِنكَ ، وأنتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدي» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّهُ كانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كُلَّ يَومٍ خَلوَةٌ ، وكُلَّ لَيلَةٍ دَخلَةٌ ، إذا سَأَلَهُ أعطاهُ وإذا سَكَتَ أبدَأَهُ ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَضَّلَهُ عَلى جَعفَرٍ وحَمزَةَ حينَ قالَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام : «زَوَّجتُكِ خَيرَ أهلِ بَيتي ؛ أقدَمَهُم سِلما ، وأعظَمَهُم حِلما ، وأكثَرَهُم عِلما» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قال : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : «أنَا سَيِّدُ وُلِد آدَمَ ، وأخي عَلِيٌّ سَيِّدُ العَرَبِ ، وفاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ ، وَابنايَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ ، وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئيلَ يُعينُهُ عَلَيهِ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها : «أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تَرَكتُ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : كِتابَ اللّهِ وأهلَ بَيتي ، فَتَمَسَّكوا بِهِما لَن تَضِلّوا» ؟
قالوا : اللّهُمَّ نَعَم .
فَلَم يَدَع شَيئا أنزَلَهُ اللّهُ في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام خاصَّةً وفي أهلِ بَيتِهِ مِنَ القُرآنِ ولا عَلى لِسانِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إلّا ناشَدَهُم فيهِ ، فَيَقولُ الصَّحابَةُ : اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا ، ويَقولُ التّابِعِيُّ : اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنيهِ مَن أثِقُ بِهِ ؛ فُلانٌ وفُلانٌ .
ثُمَّ ناشَدَهُم أنَّهُم قَد سَمِعوهُ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني ويُبغِضُ عَلِيّا فَقَد كَذَبَ ، لَيسَ يُحِبُّني وهُوَ يُبغِضُ عَلِيّا» فَقالَ لَهُ قائِلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : «لِأَنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّني ، ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَني ، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ» ؟
فَقالوا : اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا ، وتَفَرَّقوا عَلى ذلِكَ . ۲

1.السُّرادِق : هو كلّ ما أحاط بشيءٍ من حائطٍ أو مِضرَبٍ أو خباء (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۱۵۷ «سردق»).

2.كتاب سليم بن قيس : ج ۲ ص ۷۸۸ ح ۲۶ ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۱۸۱ ح ۴۵۶ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج8
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 101877
صفحه از 578
پرینت  ارسال به