۳۷۶۳.تاريخ بغدادـ به نقل از نبيط بن شريط اشجعى ـ: هنگامى كه على بن ابى طالب عليه السلام از جنگ با نهروانيان فارغ شد ، ابو قتاده انصارى با شصت يا هفتاد نفر از انصار برگشتند. نخست به ديدار عايشه رفت.
ابو قتاده مى گويد : وارد خانه عايشه شدم. پرسيد : چه خبر؟
به وى گفتم : هنگامى كه حَكميّتْ خواهان از لشكر امير مؤمنان جدا شدند ، با آنان روبه رو شديم و آنان را كشتيم ... .
عايشه گفت : آنچه كه بين من و على اتّفاق افتاد ، مانع از آن نمى شود كه حق را بگويم. از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «امّت من ، دو گروه مى شوند و بين آن دو ، گروهى [ از دين] جدا مى شوند كه سرهايشان را مى تراشند ، سبيل هايشان را مى چينند ، دامن هايشان تا نيمه ساقشان است، قرآن مى خوانند؛ امّا قرآن از گلويشان تجاوز نمى كند، محبوب ترين مرد امت در نزد من و خداى متعال ، آنان را مى كشد».
گفتم : اى مادر مؤمنان! با اين كه موضوع را مى دانى ، چرا آن كارها از تو سر زد؟
گفت : اى ابو قتاده! تقدير الهى بود و سرنوشت ، اسبابى دارد.
۳۷۶۴.شرح نهج البلاغةـ به نقل از مسروق ـ: عايشه وقتى كه فهميد على عليه السلام ذو ثُديَه را كشته است ، به وى گفت : خدا عمرو بن عاص را لعنت كند! وى به من نوشت و خبر داد كه ذو ثديه را در اسكندريه كشته است. آنچه كه در دل دارم ، مانع از آن نمى شود كه چيزى را كه از پيامبر خدا شنيدم ، بگويم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «او را بهترينِ امّت من پس از من ، خواهد كشت».