۳۸۱۱.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از خَيثَمة بن عبد الرحمان ـ: از سعد بن مالك [ ابى وقّاص] ، هنگامى كه كسى به وى گفت : على به تو ايراد مى گيرد كه از او باز مانده اى [ و او را يارى نكرده اى] ، شنيدم كه گفت : سوگند به خدا، نظرى بود كه به نظرم رسيد و نظرم اشتباه بود . به على بن ابى طالب، سه چيز داده شده است كه اگر يكى از آنها به من داده مى شد ، از دنيا و هر آنچه در آن است ، برايم دوستْ داشتنى تر بود :
در روز غديرِ خم ، پيامبر خدا پس از ستايش و ثناى خداوند فرمود:«آيا مى دانيد كه من بر مؤمنان، سزاوارترم؟».
گفتيم : آرى.
فرمود : «پروردگارا! هر كس كه من مولاى اويم ، على مولاى اوست. آن كه او را دوست مى دارد ، دوست بدار ، و آن كه او را دشمن مى دارد ، دشمن بدار».
در جنگ خيبر ، در حالى كه چشمْ درد داشت و جايى را نمى ديد ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورده شد. گفت : اى پيامبر خدا! چشم من ، درد مى كند . به چشمش آب دهان ماليد و برايش دعا كرد و تا زمانى كه به شهادت رسيد ، دچار چشمْ درد نشد و خيبر را هم فتح كرد.
و پيامبر خدا ، عمويش عبّاس و ديگران را از مسجد، بيرون كرد. عبّاس به وى گفت: ما را كه از خويشان و عموى تو هستيم ، بيرون مى كنى و على را ساكن مى كنى؟ فرمود : «من شما را بيرون نكردم و او را ساكن نساختم؛ بلكه خداوند، شما را بيرون كرده و او را ساكن ساخته است».