523
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج8

۳۸۳۰.تاريخ دمشقـ به نقل از ابن عبّاس ، درباره على عليه ‏السلام ـ : سوگند به خدا، در نظرم او دانا و حكيم بود. هيچ‏گاه چيزى از او نمى‏شنيدم ، مگر آن كه نيكو مى‏گفت.

۳۸۳۱.خصائص أمير المؤمنين ، نسايىـ به نقل از عمرو بن ميمون ـ : ما در كنار ابن عبّاس نشسته بوديم كه نُه گروه پيشش آمدند و گفتند : اى ابن عبّاس! يا با ما بيا و يا اينها ما را تنها بگذارند. ابن عبّاس گفت : من با شما مى‏آيم. [ راوى گفت : ]وى در آن روز ، سالم بود و چشم‏هايش را از دست نداده بود.
آنان شروع كردند و حرف زدند و ما نفهميديم كه چه گفتند. ابن عبّاس ، در حالى كه لباسش را تكان مى‏داد ، آمد و مى‏گفت : اُف و تُف [بر اينان]! درباره مردى ايراد مى‏گيرند كه ده فضيلت داشت. درباره مردى ايراد مى‏گيرند كه پيامبر خدا به وى فرمود : «كسى را اعزام خواهم كرد كه خدا و پيامبرش را دوست مى‏دارد و خدا و پيامبرش او را دوست مى‏دارند و هيچ‏گاه خداوند ، او را تنها نمى‏گذارَد».
همه گردن كشيدند. پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود : «پسر ابو طالب كجاست؟».
گفته شد : در آسياب است و آرد مى‏سازد.
فرمود : «كسى از بين شما نيست كه آرد كند؟». او را خواست و او چشمْ‏درد داشت ، به حدّى كه نمى‏توانست ببيند. به چشمش دميد. آن‏گاه ، پرچم را سه بار به گَردش درآورد و به او داد و آن حضرت ، صفيّه ، دختر حُيىّ (حاكم خيبريان) را با خود آورد.
و با ابو بكر، سوره برائت را فرستاد و على را به دنبال او فرستاد ، على سوره را از او گرفت و گفت : پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود : «اين سوره را كسى جز آن كه از من است ، نمى‏بَرَد» و من از اويم .
و پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله به پسر عموهايش فرمود : «كدام‏يك از شما در دنيا و آخرت، مرا همراهى مى‏كند؟». على عليه ‏السلام با او نشسته بود. گفت : من تو را در دنيا و آخرت ، همراهى مى‏كنم.
و او پس از خديجه ، اوّلين كسى بود كه اسلام آورد.
و پيامبر خدا لباسش را برداشت و روى على ، فاطمه و حسن و حسين افكند و گفت : «خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [ پيامبر ]بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گردانَد» .
و على ، جان خود را معامله كرد ، لباس پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله را پوشيد و در جاى او خوابيد و مشركان [ در آن زمان] ، پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله را [ از بيرون خانه] آماج سنگ‏ها قرار مى‏دادند. ابو بكر آمد و على خوابيده بود و ابو بكر پنداشت كه او پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله است. على ، به او فرمود : «پيامبر خدا به طرف چاه ميمون رفته است. خود را به او برسان». ابو بكر به راه افتاد و با پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله وارد غار شد.
و همان گونه كه بر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله سنگ‏پراكنى مى‏كردند ، به سوى على هم سنگ پرتاب مى‏كردند و او [ از درد] به خود مى‏پيچيد؛ ولى سرش را در مَلحفه پيچيده بود و تا صبح ، سرش را بيرون نياورد. صبح ، سرِ خود را از زير ملحفه بيرون آورد. آنان گفتند : تو ناكسى! به يار تو كه سنگ پرتاب مى‏كرديم ، به خود نمى‏پيچيد؛ ولى تو به خود مى‏پيچيدى و اين كار تو براى ما غريب بود.
و پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله در جنگ تبوك با مردم به راه افتاد. على به وى گفت : من هم با شما بيايم؟ پيامبر خدا فرمود : «نه». على گريست.
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله به او فرمود : «آيا خشنود نيستى كه نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسى عليه ‏السلام باشى ، جز آن كه تو پيامبر نيستى؟ آگاه باش كه سزاوار نيست من بروم ، جز آن كه تو جانشين من باشى».
و پيامبر خدا به او فرمود : «تو پس از من ، ولىّ هر مؤمنى».
و پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله همه درهاى [ باز شده به] مسجد ، جز در [ خانه] على را بست و او در جنابت ، وارد مسجد مى‏شد و مسجد ، محلّ گذر او بود و او راهى جز مسجد نداشت.
و پيامبر خدا فرمود : «هر كسى كه من ولىّ اويم ، على ولىّ اوست».


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج8
522

۳۸۳۰.تاريخ دمشق عن ابن عبّاسـ في عَلِيٍّ عليه ‏السلام ـ : كانَ وَاللّه‏ِ ـ في عِلمي ـ عَليما حَكيما ، إن سَمِعتُهُ يَقولُ شَيئا إلّا أحسَنَهُ . ۱

۳۸۳۱.خصائص أمير المؤمنين للنسائي عن عمرو بن ميمون : إنّي لَجالِسٌ إلَى ابنِ عَبّاسٍ إذ أتاهُ تِسعَةُ رَهطٍ ، فَقالوا : يَابنَ عَبّاسٍ ! إمّا أن تَقومَ مَعَنا ، وإمّا أن تَخلُوَنا هؤُلاءِ ، قالَ: فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : بَل أقومُ مَعَكُم ، قالَ : وهُوَ يَومَئِذٍ صَحيحٌ قَبلَ أن يَعمى .
قالَ : فَابتَدَؤوا فَتَحَدَّثوا فَلا نَدري ما قالوا ، قالَ : فَجاءَ ابنُ عَبّاسٍ وهُوَ يَنفُضُ ثَوبَهُ، وهُوَ يَقولُ: اُفٍّ وتُفٍّ! وَقَعوا في رَجُلٍ لَهُ عَشرُ خِصالٍ، وَقَعوا في رَجُلٍ قالَ لَهُ رَسولُ‏اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : لَأَبعَثَنَّ رَجُلاً يُحِبُّ اللّه‏َ ورَسولَهُ، ويُحِبُّهُ اللّه‏ُ ورَسولُهُ، لا يُخزيهِ اللّه‏ُ أبدا.
قالَ : فَاستَشرَفَ لَها مَنِ استَشرَفَ ، فَقالَ : أينَ ابنُ أبي طالِبٍ ؟ قيلَ : هُوَ فِي الرَّحى يَطحَنُ . قالَ : وما كانَ أحَدُكُم لِيَطحَنَ ؟ !
قالَ : فَدَعاهُ وهُوَ أرمَدُ ، لا يَكادُ يُبصِرُ ، فَنَفَثَ ۲ في عَينَيهِ ، ثُمَّ هَزَّ الرّايَةَ ثَلاثا ، فَدَفَعَها إلَيهِ ، فَجاءَ بِصَفِيَّةَ بِنتِ حُيَيٍّ .
وبَعَثَ أبا بَكرٍ بِسورَةِ التَّوبَةِ ، وَبَعثَ عَلِيّا خَلفَهُ فَأَخَذَها مِنهُ ، فَقالَ : قالَ النَّبِيُّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : لا يَذهَبُ بِها إلّا رَجُلٌ مِنّي وأنَا مِنهُ .
قالَ: وقالَ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله لِبَني عَمِّهِ : أيُّكُم يُواليني فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؟
قالَ : وعَلِيٌّ عليه ‏السلام مَعَهُ جالِسٌ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه ‏السلام : أنَا اُواليكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ .
قالَ : وكانَ أوَّلَ مَن أسلَمَ مِنَ النّاسِ بَعدَ خَديجَةَ .
قالَ : وأخَذَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ثَوبَهُ فَوَضَعَهُ عَلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وحَسَنٍ وحُسَينٍ ، فَقالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»۳ .
قالَ : وشَرى عَلِيٌّ نَفسَهُ ؛ لَبِسَ ثَوبَ النَّبِيِّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ثُمَّ نامَ مَكانَهُ .
قالَ : وكانَ المُشرِكونَ يَرمونَ رَسولَ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ، فَجاءَ أبو بَكرٍ ، وعَلِيٌّ نائِمٌ ، قالَ : وأبو بَكرٍ يَحسَبُهُ أنَّهُ نَبِيُّ اللّه‏ِ .
قالَ: فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ : إنَّ نَبِيَّ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله قَدِ انطَلَقَ نَحوَ بِئرِ مَيمونٍ فَأَدرِكهُ .
قالَ : فَانطَلَقَ أبو بَكرٍ فَدَخَلَ مَعَهُ الغارَ .
قالَ : وجَعَلَ عَلِيٌّ يُرمى بِالحِجارَةِ ، كَما كانَ يُرمى نَبِيُّ اللّه‏ِ وهُوَ يَتَضَوَّرُ ۴ قَد لَفَّ رَأسَهُ فِي الثَّوبِ لا يُخرِجُهُ حَتّى أصبَحَ ، ثُمَّ كَشَفَ عَن رَأسِهِ ، فَقالوا : إنَّكَ لَلَئيمٌ ، كانَ‏صاحِبُكَ نَرميهِ فَلا يَتَضَوَّرُ ، وأنتَ تَتَضَوَّرُ ، وقَدِ استَنكَرنا ذلِكَ مِنكَ .
قالَ : وخَرَجَ بِالنّاسِ في غَزوَةِ تَبوكَ ، قالَ : فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ : أخرُجُ مَعَكَ ؟ فَقالَ لَهُ نَبِيُّ اللّه‏ِ : لا ، فَبَكى عَلِيٌّ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ : أما تَرضى أن تَكونَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّكَ لَستَ بِنَبِيٍّ ؟ ! إنَّهُ لا يَنبَغي أن أذهَبَ إلّا وأنتَ خَليفَتي .
قالَ: وقالَ لَهُ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : أنتَ وَلِيّي في كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي .
قالَ : وسَدَّ أبوابَ المَسجِدِ غَيرَ بابِ عَلِيٍّ عليه ‏السلام ، قالَ : فَكانَ يَدخُلُ المَسجِدَ جُنُبا ، وهُوَ طَريقُهُ ، لَيسَ لَهُ طَريقٌ غَيرُهُ .
قالَ: وقالَ : مَن كُنتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ . ۵

1.تاريخ دمشق : ج ۴۲ ص ۴۱۳ وفي رواية اُخرى «ما سمعت يصف شيئا قطّ إلّا أحسنه» .

2.النَّفْثُ : أقلّ من التَّفْل ؛ لأنّ التفل لا يكون إلّا معه شيء من الريق ، والنفث شبيه بالنفخ (لسان العرب : ج۲ ص ۱۹۵ «نفث») .

3.الأحزاب : ۳۳ .

4.أي يتلوّى ويضجّ ويتقلّب ظهرا لبطن (النهاية : ج ۳ ص ۱۰۵ «ضور») .

5.خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص ۷۰ ح ۲۳ ، مسند ابن حنبل : ج۱ ص۷۰۸ ح ۳۰۶۲ ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج ۲ ص ۶۸۲ ح ۱۱۶۸ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۱۴۳ ح ۴۶۵۲ ، المعجم الكبير : ج ۱۲ ص ۷۷ ح ۱۲۵۹۳ ، تاريخ دمشق : ج ۴۲ ص ۹۷ ح ۸۴۳۹ ـ۸۴۴۳ ، البداية والنهاية : ج ۷ ص ۳۳۸ ، المناقب للخوارزمي : ص ۱۲۵ ح ۱۴۰ ، السنّة لابن أبي عاصم : ص ۵۸۸ ح ۱۳۵۱ ، ذخائر العقبى : ص ۱۵۶ كلّها نحوه وراجع أنساب الأشراف : ج ۲ ص ۳۵۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج8
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 105161
صفحه از 578
پرینت  ارسال به