۳۸۳۶.علل الشرائعـ به نقل از عَباية بن ربعى ـ : مردى نزد ابن عبّاس آمد و گفت : از انزع بطين ، ۱ على بن ابى طالب به من بگو؛ چون مردم درباره او اختلاف نظر دارند.
ابن عبّاس به وى گفت : اى مرد! درباره كسى پرسيدى كه پس از پيامبر خدا ، كسى بهتر از او بر روى زمين ، گام ننهاده است و او ، برادر پيامبر خدا ، پسر عموى او ، وصىّ او ، و جانشين او در ميان امّتش است ، و او جدا از شرك و فربه از دانش است. از پيامبر خدا شنيدم كه مىفرمود : «هر كس نجات در فردا[ ى قيامت] را مىخواهد ، به دامن اين اَنزَع چنگ زند» ، يعنى [ به دامن ]على .
۳۸۳۷.الأمالى ، صدوقـ به نقل از ضحّاك بن مُزاحم ـ : پس از درگذشت على عليه السلام ، از وى نزد ابن عبّاس ، ياد شد. گفت : افسوس بر ابو الحسن! سوگند به خدا كه او رفت و تغيير نداد و تبديل نكرد ، و فرو نگذاشت و انباشته نكرد ، و باز نداشت و برنگزيد ، مگر براى خدا.
سوگند به خدا، دنيا براى او از بند كفشش كم ارزشتر بود. در جنگ ، شير بود و در محافل ، دريا[ ى علم] ، و فرزانه فرزانگان. هيهات! او به درجههاى والا رفت.
۳۸۳۸.الأمالى ، صدوقـ به نقل از سعيد بن جُبَير ـ : نزد عبد اللّه بن عباس رفتم و گفتم : اى پسر عموى پيامبر خدا! آمدهام تا از تو درباره على بن ابى طالب و اختلاف مردم درباره او بپرسم.
ابن عبّاس گفت : ابن جبير! آمدهاى از من درباره بهترينِ خلق خدا پس از محمّد ، پيامبر خدا ، بپرسى؟ آمدهاى از من درباره كسى بپرسى كه تنها در يك شب ، شب بَدر، ۲ سه هزار منقبت براى او بود؟
ابن جبير! آمدهاى تا از من درباره وصىّ پيامبر خدا ، وزير او ، جانشين او ، صاحب حوض او ، صاحب پرچم و شفاعت او بپرسى؟ سوگند به آن كه جان ابن عبّاس به دست اوست، اگر درياهاى دنيا مُركّب ، درختهايش قلم ، و ساكنان آن نويسنده باشند و از روزى كه خداوند عز و جل دنيا را آفريد تا آن روزى كه آن را پايان مىدهد ، به نگارش فضايل و مناقب على بن ابى طالب بپردازند ، يك دهمِ آنچه را كه خداوند به او داده است ، نمىتوانند بنويسند.