۳۸۸۱.مسند زيدـ به نقل از زيد بن على از پدرش ، از جدش ـ : امام على عليه السلام درباره زنى آبستن كه به زنا اعتراف كرده بود و عمر به سنگسار او حكم داده بود ، به عمر فرمود:«گويا او را تحت فشار گذاشتهاى و يا ترساندهاى؟».
عمر گفت : همين طور است.
فرمود : «آيا نشنيدهاى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : "كسى كه پس از گرفتار شدن ، اعتراف مىكند ، حد بر او جارى نمىشود"؟ همانا كسى كه در بند كشيده شود ، يا زندانى گردد و يا تهديد شود ، اقرارش اثرى ندارد».
عمر ، زن را رها كرد و گفت : زنان از زادنِ كسى چون علىبن ابى طالب ناتوانند. اگر على نبود،عمر هلاك مىشد.
ر . ك : ج 9 ص 433 (برترينِ اهل زمين در ايمان) .
ج 10 ص 567 (دانش دين) .
ج 11 ص 489 (نمونههايى از داورىهاى امام على پس از پيامبر) .
ج 3 ص 17 (مشورت عمر با امام در مشكلات) و ص 19 (پذيرش آراى امام از سوى عمر)
و ص 39 (شايستگان خلافت از ديدگاه عمر) .
6 / 21
عمرو بن حَمِق
۳۸۸۲.وقعة صفينـ بـه نقل از عبد اللّه بـن شـريك ـ : عمرو بن حمق گفت : سوگند به خدا، اى امير مؤمنان! اين كه به تو پاسخ مثبت دادم و با تو بيعت كردم ، نه به خاطر خويشى بين من و تو بود ، و نه به اميد مالى كه به من بدهى ، و نه به خاطر قدرتى كه موجب بلند آوازگى من شود؛ بلكه تو را به خاطر پنج ويژگى دوست دارم : تو پسر عموى پيامبر خدايى؛ و نخستين مؤمن به اويى؛ و شوهر بانوى زنان امّت ، فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله هستى؛ و پدر نسلى هستى كه در بين ما از پيامبر خدا به جا مانده است؛ و در بين مهاجران، پُرسهمترينِ
آنان در جهادى.
اگر من به جا به جايى كوههاى استوار و كشيدن آب درياهاى پُر آب، مجبور شوم تا روزى بر من فرا رسد كه در كارى به دوستداران تو كمك كنم و دشمنان تو را سست كنم ، [باز هم] گمان نمىكنم حقوقى را كه تو بر گردنم دارى ، گزارده باشم .
امير مؤمنان على عليه السلام فرمود : «پروردگارا! دلش را به تقوا نورانى كن و به راه راست، هدايتش فرما. اى كاش در سپاه من ، صد نفر چون تو بود!».