8 / 4
غارت سفيان بن عوف
۲۸۴۱.الغاراتـ به نقل از سفيان بن عوف غامدى ـ: معاويه مرا خواست و گفت: تو را با لشكر انبوه و ساز و برگ جنگى مى فرستم . مسير فرات را پيش بگير، تا آن كه به هِيْت ۱ برسى و از آن بگذرى. اگر آن جا لشكريانى ديدى بر آنان بتاز و غارت كن، وگرنه پيش برو تا شهر انبار را غارت كنى. اگر در آن جا لشكريانى نيافتى ، برو تا به مدائن شبيخون بزنى . سپس به نزد من باز گرد. مبادا به كوفه نزديك شوى! و بدان كه اگر بر مردم انبار و مدائن شبيخون بزنى، گويا كوفه را غارت كرده اى.
اى سفيان! اين شبيخون ها بر مردم عراق، دل هايشان را به هراس مى افكنَد و هواداران ما را نيز كه در فكر جدا شدن از آنان اند، جرئت مى بخشد و كسانى را كه از پيشامدها مى ترسند، به سوى ما مى كشانَد. به هر آبادى اى كه رسيدى خراب كن و هركس را كه با خودت همفكر نديدى بكُش و اموال را غارت كن كه اين كار هم مثل كشتن است و دل ها را بيشتر به درد مى آورد.
۲۸۴۲.الكامل فى التاريخ:مـعاويـه در هـمين سـال (39 هجرى) نيز سفيان بن عوف را با شش هزار مرد فرستاد و دستور داد كه به هيت برود و از آن جا بگذرد و به انبار و مدائن رفته ، بر مردم آن جا شبيخون بزند. او به هيت رفت. آن جا كسى را نيافت. به انبار رفت كه پاسگاهى با پانصد نفر براى على عليه السلام آن جا بود. همه رفته بودند ، جز دويست نفر. سبب پراكنده شدنشان هم اين بود كه سردار آنان كُمَيل بن زياد، وقتى خبر يافت گروهى از قرقيسيا قصد حمله به هِيت را دارند، بدونِ فرمان على عليه السلام به سوى آنان رفت.
همراهان سفيان در حالى به انبار آمدند كه كميل آن جا نبود. اين موضوع، سبب خشم على عليه السلام بر كميل شد و در اين مورد، نامه انتقادآميزى به او نوشت.
چون ياران على عليه السلام آن جا كم بودند، سفيان به طمع افتاد و با آنان جنگيد. ياران على عليه السلام مقاومت كردند، تا آن كه رئيسشان اشرس بن حَسّان بَكرى با سى نفر ديگر كشته شدند. غارتگرانْ همه اموال مردم انبار را برداشته، نزد معاويه بازگشتند. چون به على عليه السلام خبر رسيد، گروهى را در پى آنان فرستاد، امّا به آنان نرسيدند.