137
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7

۲۸۴۳.تاريخ اليعقوبى:سفيان بن عوف بر انبار هجوم آورد. اشرس بن حَسّان بكرى كشته شد. على عليه السلام سعيد بن قيس را در پى او فرستاد. [ سفيان ، ]چون آمدن او را احساس كرد، گريخت. سعيد تا عانات او را تعقيب كرد، ولى به او نرسيد.

۲۸۴۴.الغاراتـ به نقل از محمّد بن مخنف ـ: سفيان بن عوف چون بر شهر انبار شبيخون زد، مرد تنومندى از اهالى آن جا نزد على عليه السلام آمد و خبر داد. حضرت بر منبر رفت و فرمود: «اى مردم! برادر بكرى شما در انبار كشته شده است، شخصى كه بلند همّت و سرفراز و بى باك بود و پاداش الهى را بر دنيا برگزيد. به سوى مهاجمان بشتابيد تا با آنان رو در رو شويد . اگر ضربه اى به آنان بزنيد، براى هميشه آنان را از عراق رانده ايد».
آن گاه، به اميد پاسخ مساعد و سخن مناسب آنان سكوت كرد؛ ولى هيچ كس، حتى يك كلمه دم نزد. چون سكوت آنان را بر آنچه در دلشان بود ديد، فرود آمد و پياده به سمت نُخَيله راه افتاد، در حالى كه مردمْ پشت سر او مى رفتند، تا آن كه گروهى از اشراف كوفه بر گرد او جمع شدند و گفتند: اى امير مؤمنان! برگَرد، كه ما تو را از اين كار كفايت مى كنيم.
فرمود: «شما نه مرا كفايت مى كنيد، نه خود را!» آنان همچنان با او به سخن پرداختند تا حضرت را به خانه اش باز گرداندند. امام عليه السلام برگشت، در حالى كه غمگين وآزرده خاطر بود.
على عليه السلام سعيد بن قيس هَمْدانى را خواست و او را از نخيله همراه هشت هزار نفر فرستاد؛ چرا كه خبر يافته بود غارتگران با جمع انبوهى آمده اند. به وى فرمود: «تو را با هشت هزار نفر فرستادم. اين قشون [غارتگر] را تعقيب و از سرزمين عراق بيرون كن».
[ سعيد] در ساحل فُرات به تعقيب او پيش رفت تا به عانات رسيد. از آن جا هانى بن خطّاب همدانى را پيش فرستاد و او در پىِ مهاجمان رفت تا به نزديكى هاى سرزمين قِنَّسْرين ۱ رسيد كه آنان گريخته بودند . سپس بازگشت.
به گفته راوى ، على عليه السلام همچنان دلگرفته و غمگين بود، تا آن كه سعيد بن قيس به نزد او باز آمد ، آن گاه نامه اى نوشت . آن روزها بيمار بود و نتوانست آنچه را كه مى خواست، ايستاده درميان مردم بگويد . پس زير طاق درى كه به مسجد وصل مى شد نشست، در حالى كه حسن و حسين عليهماالسلام و عبد اللّه بن جعفر هم همراهش بودند. غلامش سعد را خواست و نامه را به او داد و فرمود كه براى مردم بخوانَد. سعد ايستاد، به نحوى كه على عليه السلام خواندن او و جواب مردم را بشنود و متن نامه را چنين خواند:
به نام خداوند بخشنده مهربان. از بنده خدا على به همه مسلمانانى كه اين نامه بر آنان خوانده شود. سلام بر شما! امّا بعد؛ حمد از آنِ پروردگار جهانيان است و سلام بر پيامبران. براى خداى يگانه قيّومْ شَريكى نيست. درود خدا بر محمّد صلى الله عليه و آله و سلام بر او در دو جهان!
امّا بعد؛ من در حالت رشد و هدايت شما آن قدر عتابتان كردم كه خسته شدم و شما پاسخ مسخره آميز به من داديد تا آن كه بيزار گشتم ؛ گفتار مسخره آميزى كه حرف در او بى اثر است و ياوه هاى كسى كه با خانواده خويش در لجاجت و عناد است. اگر چاره اى از ملامت و خطاب شما داشتم، هرگز به نكوهشتان نمى پرداختم. اين نامه ام بر شما خوانده مى شود. پاسخ خوبى به آن دهيد و به آن عمل كنيد، هرچند گمان ندارم كه عمل كنيد و يارى از خداست».

1.شهرى در يك منزلى حلب از سمت حِمص . در كوه هاى آن مزارى است كه گويند قبر حضرت صالح عليه السلام است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۰۳) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
136

۲۸۴۳.تاريخ اليعقوبي :أغارَ سُفيانُ بنُ عَوفٍ عَلَى الأَنبارِ ، فَقَتَلَ أشرَسَ بنَ حَسّانِ البَكرِيَّ ، فَأَتبَعَهُ عَلِيٌّ سَعيدَ بنَ قَيسٍ ، فَلَمّا أحَسَّ بِهِ انصَرَفَ مُوَلِّيا ، وتَبِعَهُ سَعيدٌ إلى عاناتٍ فَلَم يَلحَقهُ . ۱

۲۸۴۴.الغارات عن محمّد بن مخنف :إنَّ سُفيانَ بنَ عَوفٍ لَمّا أغارَ عَلَى الأَنبارِ قَدِمَ عِلجٌ ۲ مِن أهلِها عَلى عَلِيٍّ عليه السلام فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ .
فَصَعِدَ المِنبَرَ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ أخاكُمُ البَكرِيَّ قَد اُصيبَ بِالأَنبارِ وهُوَ مُعتَزٌّ لا يَخافُ ما كانَ ، فَاختارَ ما عِندَ اللّهِ عَلَى الدُّنيا فَانتَدَبوا إلَيهِم حَتّى تُلاقوهُم ، فَإِن أصَبَتُم مِنهُم طَرَفا أنكَلتُموهُم عَنِ العِراقِ أبَدا ما بَقَوا .
ثُمَّ سَكَتَ عَنهُم رَجاءَ أن يُجيبوهُ أو يَتَكَلَّموا ، أو يَتَكَلَّمَ مُتَكَلِّمٌ مِنهُم بِخَيرٍ فَلَم يَنبِس أحَدٌ مِنهُم بِكَلِمَةٍ ، فَلَمّا رَأى صَمتَهُم عَلى ما في أنفُسِهِم نَزَلَ فَخَرَجَ يَمشي راجِلاً حَتّى أتَى النُّخَيلَةَ وَالنّاسُ يَمشونَ خَلفَهُ حَتّى أحاطَ بِهِ قَومٌ مِن أشرافِهِم ، فَقالوا : اِرجِع يا أميرَ المُؤمِنينَ نَحنُ نَكفيكَ .
فَقالَ : ما تَكفونَني ولا تَكفونَ أنفُسَكُم ، فَلَم يَزالوا بِهِ حَتّى صَرَفوهُ إلى مَنزِلِهِ ، فَرَجَعَ وهُوَ واجِمٌ كَئيبٌ .
ودَعا سَعيدَ بنَ قَيسٍ الهَمدانِيَّ فَبَعَثَهُ مِنَ النُّخَيلَةِ بِثَمانِيَةِ آلافٍ ، وذلِكَ أنَّهُ اُخبِرَ : أنَّ القَومَ جاؤوا في جَمعٍ كَثيفٍ .
فَقالَ لَهُ : إنّي قَد بَعَثتُكَ في ثَمانِيَةِ آلافٍ ، فَاتَّبِع هذَا الجَيشَ حَتّى تُخرِجَهُ مِن أرضِ العِراقِ .
فَخَرَجَ عَلى شاطِئِ الفُراتِ في طَلَبِهِ حَتّى إذا بَلَغَ عاناتٍ سَرَّحَ أمامَهُ هانِئَ بنَ الخَطّابِ الهَمدانِيَّ ، فَاتَّبَعَ آثارَهُم حَتّى إذا بَلَغَ أدانِيَ أرضِ قِنَّسرينَ وقَد فاتوهُ ، ثُمَّ انصَرَفَ .
قالَ : فَلَبِثَ عَلِيٌّ عليه السلام تُرى فيهِ الكَآبَةُ وَالحُزنَ حَتّى قَدِمَ عَلَيهِ سَعيدُ بنُ قَيسٍ فَكَتَبَ كِتابا ، وكانَ في تِلكَ الأَيّامِ عَليلاً فَلَم يُطِق عَلَى القِيامِ فِي النّاسِ بِكُلِّ ما أرادَ مِنَ القَولِ ، فَجَلَسَ بِبابِ السُّدَّةِ الَّتي تَصِلُ إلَى المَسجِدِ ، ومَعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلاموعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ ، فَدَعا سَعدا مَولاهُ فَدَفَعَ الكِتابَ إلَيهِ فَأَمَرَهُ أن يَقرَأَهُ عَلَى النّاسِ ، فَقامَ سَعدٌ بِحَيثُ يَسمَعُ عَلِيٌّ قِراءَتَهُ وما يَرُدُّ عَلَيهِ النّاسُ ، ثُمَّ قَرَأَ الكِتابَ :
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم
مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيٍّ إلى مَن قُرِئَ عَلَيهِ كِتابي مِنَ المُسلِمينَ ، سَلامٌ عَلَيكُم .
أمّا بَعدُ ، فَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ ، وسَلامٌ عَلَى المُرسَلينَ ، ولا شَريكَ للّهِِ الأَحَدِ القَيّومِ ، وصَلَواتُ اللّهِ عَلى مُحَمَّدٍ وَالسَّلامُ عَلَيهِ فِي العالَمينَ .
أمّا بَعدُ ، فَإِنّي قَد عاتَبتُكُم في رُشدِكُم حَتّى سَئِمتُ ، أرجَعتُموني بِالهُزءِ مِن قَولِكُم حَتّى بَرِمتُ ، هَزِءَ مَنِ القَولُ لا يُعاديهِ ، وخَطِلَ مَن يُعِزُّ أهلَهُ ، ولَو وَجَدتُ بُدّا مِن خِطابِكُم وَالعِتابِ إلَيكُم ما فَعَلتُ ، وهذا كِتابي يَقرَأُ عَلَيكُم فَرُدّوا خَيرا وَافعَلوهُ ، وما أظُنُّ أن تَفعَلوا ، فَاللّهُ المُستعانُ . ۳

1.تاريخ اليعقوبي : ج ۲ ص ۱۹۶ .

2.العِلْجُ : الرَّجُل القَويّ الضَّخْم (النهاية : ج ۳ ص ۲۸۶ «علج») .

3.الغارات : ج ۲ ص ۴۷۰ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج7
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: محدثی، جواد؛ سلطانی، محمدعلی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 74381
صفحه از 580
پرینت  ارسال به