2 / 4
مرا مردى گم نام مى كُشد
۲۹۱۲.امام على عليه السلام :به يقينْ مرا مردى گم نام خواهد كشت، از تبارى پست، به صورت ترور، نه در ميدان كارزار و نه در معركه مردان. واى بر مادرش، آن كه شقى ترين انسان است و آرزو مى كند كه كاش مادرش بر او باردار نشده بود! هلا، كه او و مرد سرخ رنگ و بورِ قوم ثمود (كشنده ناقه صالح) هم زنجير و هم بندند!».
2 / 5
امام ، قاتل خود را مى شناخت
۲۹۱۳.الإرشادـ به نقل از ابو طفيل عامر بن واثله ـ: امير مؤمنان مردم را براى بيعتْ جمع كرد. عبد الرحمان بن ملجم مرادى ـ كه خدا لعنش كند ـ آمد و حضرتْ دو يا سه بار او را رد كرد. سپس بيعت كرد. امام عليه السلام هنگام بيعت او به وى فرمود: «آن شقى ترين را چه چيزى باز مى دارد؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اين از اين خونين خواهد شد» و دست خود را بر محاسن و سرش نهاد. چون ابن ملجم پشت كرد كه برود، حضرت، اين شعر شاعر را خواند:
كمربند خويش را براى مرگ محكم كن
كه مرگْ تو را ديدار خواهد كرد.
از مرگ، آن گاه كه بر تو فرود آيد
بى تابى مكن و مهراس.
آن گونه كه روزگارْ تو را خندانده است
همچنين خواهد گرياند.