۳۰۰۲.الكافىـ به نقل از اُسيد بن صفوان ـ: روزى كه امير مؤمنان درگذشت، آن جا از صداى گريه به لرزه درآمد و مردم مثل روز وفات پيامبر صلى الله عليه و آله مدهوش شدند. مردى گريان و شتابان و «إنا للّه وإنا إليه راجعون» گويان آمد، در حالى كه مى گفت: «امروز، خلافتِ نبوّت قطع شد» تا آن كه آمد و در مقابل درِ اتاقى كه امير مؤمنان در آن بود ايستاد و گفت:
رحمت خدا بر تو باد، اى ابو الحسن! اولين مسلمان از اين قوم بودى و در ايمان، خالص ترين آنان و در يقينْ استوارترين از همه خداترس تر بودى و بيش از همه رنج كشيدى و بيش از همه دور و بَر پيامبر خدا بودى و براى اصحاب او ايمن ترين بودى . مناقب تو از همه برتر، سابقه ات از همه ارجمندتر و درجه ات از همه بالاتر بود و به پيامبر خدا از همه نزديك تر و در رفتار و اخلاق و شيوه و عمل، از همه به پيامبر صلى الله عليه و آله شبيه تر بودى . منزلت تو والاتر و نزد آن حضرت از همه گرامى تر بود.
خدايت از اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانانْ پاداش نيكو دهد. آن گاه كه اصحابش ضعيف شدند ، تو نيرومند شدى ، آن گاه كه عقب نشستند تو به ميدان شتافتى و آن گاه كه سست شدند ، تو قيام كردى . آن گاه كه اصحاب او در انديشه هاى ديگر بودند، تو به شيوه رسول خدا پايبند ماندى، با آن كه به حقْ جانشين او بودى . به رغم منافقان و خشم آوردن كافران و ناخشنودى حسودان و خوارى و خفّت فاسقان درگير نشدى و زارى نكردى.
وقتى ديگران سست شدند،تو براى امر خدا به پا خاستى و چون در سخن گفتن ، ترديد و درنگ كردند ، تو زبان گشودى . آن گاه كه آنان ايستادند، تو با نور الهى پيش رفتى. آنان از تو پيروى كردند و هدايت شدند. صدايت از همه پايين تر و عبادتت از همه والاتر بود . از همه كم حرف تر و از همه درستگوتر، از همه بزرگ انديشه تر و از همه دليرتر و با يقين تر و نيكوكارتر و به كارها آشناتر بودى.
به خدا سوگند كه در اوّل و آخر ، سرور و سالار دين بودى : اوّل، آن گاه كه مردم پراكنده شدند و آخر، آن گاه كه سست گشتند. براى مؤمنانْ پدرى مهربان بودى و آنان در كفالت تو بودند. بارى را كه ديگران از برداشتن آن ناتوان بودند ، تو بر دوش كشيدى و آنچه را تباه كردند ، تو نگه داشتى و آنچه را وا گذاشتند ، تو به آن پرداختى. وقتى فراهم گشتند، تو آستين بالا زدى و آن گاه كه بى تاب شدند، تو والا شدى. آن گاه كه شتاب كردند ، تو شكيبايى كردى و آنچه را طلب مى كردند ، تو به چند برابرش رسيدى و آنان در سايه تو به آنچه نمى پنداشتند ، رسيدند.
بر كافرانْ عذابى ريزان و دمان بودى و براى مؤمنانْ تكيه گاه و دژى استوار. به خدا سوگند ، تو با نعمت هاى ولايت و خلافت سرشته شدى و از اين عطيّه كامياب گشتى و سوابق آن را به دست آوردى و فضيلت هاى آن را بردى. حجّت و دليل تو كاسته نشد، قلبت به كژى دچار نگشت، بصيرتت ضعيف نشد، نترسيدى و فرو نيفتادى . همچون كوه بودى كه تندبادها آن را از جاى نمى جنبانند. آن گونه بودى كه [پيامبر خدا ]فرمود: مردم در هم نشينى و قدرت و توان تو ايمان آوردند ، و آن گونه بودى كه [پيامبر صلى الله عليه و آله ]فرمود: در بدن خود ضعيف، ۱ امّا در كار خدا پرتوان! در پيش خود فروتن و نزد خداوند، بزرگوار! در زمينْ بزرگ بودى و نزد مؤمنان ، والا قدر! .
هيچ گوينده اى را جاى عيبجويى در تو نبود و احدى را درباره تو طمعى براى ناحق نبود و براى هيچ كس نزد تو ملاحظه كارى و سازش نبود. ناتوانِ زبون و خوار، نزد تو نيرومند و عزيز بود تا آن كه حقّش را بستانى ، و نيرومند عزيز در نزد تو خوار و ناتوان بود، تا حق را از او بستانى [ و به صاحبش برسانى]. نزديك و دور، در نگاه عادلانه ات در حق برابر بودند. كار تو حق بود و راستى و مدارا . سخنت حكم قاطع و حتمى ، و فرمان تو بردبارى و دورانديشى بود و انديشه ات دانش و تصميم در آنچه كردى.
به وسيله تو راهْ هموار گشت و دشوارى آسان شد و آتش فتنه ها خاموش گشت و دينْ اعتدال گرفت و اسلامْ قوّت يافت . پس امر خدا چيره گشت، هرچند كافران خوش نداشتند . اسلام و مؤمنان با تو به ثبات و استقرار دست يافتند . بسيار پيش رفتى و پيشى گرفتى و آيندگانِ پس از خود را به رنج و زحمت شديد افكندى.
تو فراتر از آنى كه گريه جبرانت كند . داغ مصيبتت در آسمان، بزرگ به شمار آمد و مردم را خُرد كرد . إنا للّه وإنا إليه راجعون ! به قضاى الهى راضى هستيم و تسليم فرمان اوييم. به خدا كه هرگز مسلمانان به مصيبتى چون فقدان تو گرفتار نخواهند شد. براى مؤمنانْ پناه و دژ استوار و قلّه اى بلند بودى، و بر كافران، سختگير و خشمگين. خداى متعالْ تو را به پيامبرش ملحق سازد و ما را از پاداش سوگوارى محروم نسازد و پس از تو گم راهمان نكند.
مردم ساكت بودند تا سخن او به پايان رسيد . گريست و اصحاب پيامبر خدا نيز گريستند . پس هرچه او را جستجو كردند، نيافتندش.