117
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

9 / 18

حمله امام به گروهى كه معاويه در آن بود

۲۵۴۲.الأخبار الطّوال :على عليه السلام به جلودارىِ سپاهى نزديك به دوازده هزار سوار از حجازيان ، شامل قريشيان و انصار و ديگران به جمعى كه معاويه در آن بود ، حمله بُرد . ايشان و افراد مقابل به گونه اى تكبير گفتند كه زمين لرزيد . صفوف سپاه شام از هم گسيخت و پرچم هاشان زير و زِبَر شد و [ آن قدر عقب نشستند كه] به معاويه رسيدند كه بر منبرش نشسته بود و همراهِ عمرو بن عاص به سپاه مى نگريست . در اين حال ، اسبش را خواست تا سوار شود .
آن گاه ، شاميان از پسِ آن گريز ، پيش رفتند و گرد آمده ، به سوى عراقيان روى نهادند و چندان در برابر هم مقاومت ورزيدند كه شب ميانشان پرده انداخت .

۲۵۴۳.وقعة صِفّين :على عليه السلام بر اسـبى بـه نـام «مُرتجز» بر نشست كه از آنِ پيامبر خدا بود و آن گاه ، به پيشاپيش صف ها تاخت . پس گفت : «استر را بياوريد ، استر را بياوريد!» .
استرِ پيامبر خدا ، با نامِ «شَهباء» را برايش آوردند . وى بر آن بر نشست و دستار سياه پيامبر خدا را بر بست و ندا داد : «اى مردم! هر كه جانش را به خدا بفروشد ، سود مى كند . امروز ، روزى است كه آينده از آنِ همان است! همين گونه كه شما زخم ديده ايد ، دشمنتان نيز زخم ديده است» .
ميانِ ده تا دوازده هزار تَن نزد على عليه السلام گرد آمدند و شمشيرهاشان را بر شانه نهادند . على عليه السلام ، سوار بر استرِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، يگان يگان از پيشاپيش ايشان مى گذشت ... پسر عَدىّ بن حاتم با پرچمش به دنبال وى روان بود ... اَشتر نيز پيش تاخت ... و آن گاه ، افراد يك پارچه حمله آوردند ، چندان كه همه صف هاى شاميان در هم شكست . آنان به هر چه مى رسيدند ، آن را در هم مى كوبيدند تا آن كه نبرد به خيمه گاه معاويه كشيده شد . على عليه السلام با شمشير خويش ، ايشان را مى زد و مى گفت :

«ايشان را مى زنم ، ولى معاويه را نمى بينم
آن تَنْگْ چشم بزرگْ شكم را كه در ژرفاىِ آتش جهنّم جاى گرفته است!» .

معاويه ، اسب خويش را خواست تا با آن بگريزد . آن گاه كه پا در ركاب نهاد ، اين ابياتِ عمرو بن اِطنابه را برخواند :

پاكْ دامنى و آزمونْ ديدگى ام مرا پرهيز داد [ از اين كه بگريزم]
و نيز اين كه مى خواهم به بهايى بزرگ ، ستايش ديگران را جلب كنم .

جانِ خود را به آنچه ناخوشايند است ، وا مى دارم
و بر سر پهلوانِ كوشنده مى كوبم .

هر گاه اضطراب به سراغم مى آيد و دلم را لرزه فرا مى گيرد
[ به خود ]مى گويم : در جاى خود بمان كه يا [ با مقاومت و پيروزى] ستوده شوى و يا [ با مرگ ]راحت يابى .

[ از آن رو مقاومت مى كنم] كه از افتخارات شايسته دفاع كنم
و آن گاه ، از آبرو و اعتبار راستين ، حمايت ورزم ،

با شمشيرى خط دار و برّاق كه همانند بلور سنگ نمك ، مى درخشد
و با جانى كه به زشتى تن در نمى دهد .

سپس گفت : اى پسرِ عاص! امروز [ روز] پايدارى است و فردا [ هنگام ]سرافرازى! راست گفتى . وضع امروز ما مصداق سخن ابن ابى اقلع است :

مرا چه ضعف است ، حال آن كه خودْ تيراندازى قابِل هستم
و كمانم را زِهى درهم تنيده است؟

[ همان كمانى كه] تيرهاى پهن و دراز در مقابلش فرو مى افتند
مرگ ، حق است و زندگى باطل!

پس معاويه پاى از ركاب درآورد و فرود آمد و فرياد كمك خواهى از عكّيان و اشعرى ها را سر داد . آنان مقابلش ايستادند و [ براى اثبات دلاورى خود ]پيش چشمش شمشير بركشيدند و هر يك از آنها ، ديگرى را نكوهش كرد و سپس پراكنده شدند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
116

9 / 18

هُجومُ الإِمامِ عَلَى المَجموعَةِ الَّتي فيها مُعاوِيَةُ

۲۵۴۲.الأخبار الطوال :حَمَلَ عَلِيٌّ رضى الله عنه عَلَى الجَمعِ الَّذي كانَ فيهِ مُعاوِيَةُ في أهلِ الحِجازِ مِن قُرَيشٍ وَالأَنصارِ وغَيرِهِم ، وكانوا زُهاءَ اثنَي عَشَرَ ألفَ فارِسٍ ، وعَلِيٌّ أمامَهُم ، وكَبَّروا وكَبَّرَ النّاسُ تَكبيرَةً ارتَجَّت لَهَا الأَرضُ ، فَانتَقَضَت صُفوفُ أهلِ الشّامِ ، وَاختَلَفَت راياتُهُم ، وَانتَهَوا إلى مُعاوِيَةَ وهُوَ جالِسٌ عَلى مِنبَرِهِ مَعَهُ عَمرُو بنُ العاصِ يَنظُرانِ إلَى النّاسِ ، فَدَعا بِفَرَسٍ لِيَركَبَهُ .
ثُمَّ إنَّ أهلَ الشّامِ تَداعَوا بَعدَ جَولَتِهِم ، وثابوا ۱ ، ورَجَعوا عَلى أهلِ العِراقِ ، وصَبَرَ القومُ بَعضُهُم لِبَعضٍ إلى أن حَجَزَ بَينَهُمُ اللَّيلُ . ۲

۲۵۴۳.وقعة صفّين :رَكِبَ عَلِيٌّ عليه السلام فَرَسَهُ الَّذي كانَ لِرَسولِ اللّهِ ، وكانَ يُقالُ لَهُ : المُرتَجِزُ ، فَرَكِبَهُ ثُمَّ تَقَدَّمَ أمامَ الصُّفوفِ ، ثُمَّ قالَ : بَلِ البَغلَةُ ، بَلِ البَغلَةُ . فَقُدِّمَت لَهُ بَغلَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الشَّهباءُ ، فَرَكِبَها ، ثُمَّ تَعَصَّبَ بِعِمامَةِ رَسولِ اللّهِ السَّوداءِ ، ثُمَّ نادى : أيُّهَا النّاسُ ! مَن يَشرِ نَفسَهُ للّهِِ يَربَح ؛ هذا يَومٌ لَهُ ما بَعدَهُ ، إنَّ عَدُوَّكُم قَد مَسَّهُ القَرحُ كَما مَسَّكُم . ۳
فَانتَدَبَ لَهُ ما بَينَ عَشَرَةِ آلافٍ إلَى اثنَي عَشَرَ ألفا قَد وَضَعوا سُيوفَهُم عَلى عَواتِقِهِم ، وتَقَدَّمَهُم عَلِيٌّ مُنقَطِعا عَلى بَغلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . . . وتَبِعَهُ ابنُ عَدِيِّ بنِ حاتِمٍ بِلِوائِهِ . . . وتَقَدَّمَ الأَشتَرُ . . . وحَمَلَ النّاسُ حَمَلَةً واحِدَةً ، فَلَم يَبقَ لِأَهلِ الشّامِ صَفٌّ إلَا انتَقَضَ ، وأهمَدوا ما أتَوا عَلَيهِ ، حَتّى أفضَى الأَمرُ إلى مِضرَبِ مُعاوِيَةَ ، وعَلِيٌّ يَضرِبُهُم بِسَيفِهِ ويَقولُ :

أضرِبُهُم ولا أرى مُعاوِيَهْ
الأخزَرَ العَينِ العَظيمَ الحاوِيَهْ

هَوَت بِهِ فِي النّارِ اُمٌّ هاوِيَهْ
فَدَعا مُعاوِيَةُ بِفَرَسِهِ لِيَنجُوَ عَلَيهِ ، فَلَمّا وَضَعَ رِجلَهُ فِي الرِّكابِ تَمَثَّلَ بِأَبياتِ عَمرِو بنِ الإِطنابَةِ :

أبَت لي عِفَّتي وأبى بَلائي
وأخذِي الحَمدَ بِالثَّمَنِ الرَّبيحِ

وإجشامِي عَلَى المَكروهِ نَفسي
وضَربِي هامَةَ البَطَلِ المُشيحِ

وقَولي كُلَّما جَشَأَت وجاشَت
مَكانَكِ تُحمَدي أو تَستَريحي

لِأَدفَعَ عَن مَآثِرَ صالِحاتٍ
وأحمي بَعدُ عَن عِرضٍ صَحيحِ

بِذي شُطَبٍ كَلَونِ المِلحِ صافٍ
ونَفسٍ ما تَقرُّّ عَلَى القَبيحِ

وقالَ : يَا ابنَ العاصِ ، اليَومَ صَبرٌ ، وغَدا فَخرٌ ، صَدَقتَ ، إنّا وما نَحنُ فيهِ كَما قالَ ابنُ أبِي الأَقلحِ :

ما عِلَّتي وأنَا رامٍ نابِلُ
وَالقَوسُ فيها وَتَرٌ عُنابِلُ

تَزِلُّ عن صَفحَتِهَا المَعابِلُ
المَوتُ حقٌّ وَالحياةُ باطِلُ

فَثَنى مُعاوِيَةُ رِجلَهُ مِنَ الرِّكابِ ونَزَلَ ، وَاستَصرَخَ بِعَكٍّ وَالأَشعَرِيّينَ ، فَوَقَفوا دونَهُ ، وجالَدوا عَنهُ ، حَتّى كَرِهَ كُلٌّ مِنَ الفَريقَينِ صاحِبَهُ ، وتَحاجَزَ النّاسُ . ۴

1.ثابَ الناس : اجتمعوا وجاؤوا (لسان العرب : ج ۱ ص ۲۴۳ «ثبب») .

2.الأخبار الطوال : ص ۱۸۱ .

3.زاد في شرح نهج البلاغة هنا : «فانتدبوا لنصرة دين اللّه » .

4.وقعة صفّين : ص ۴۰۳ ، بحار الأنوار : ج ۳۲ ص ۵۱۰ ح ۴۳۶ ؛ شرح نهج البلاغة : ج ۸ ص ۵۸ وراجع مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۹۶ والأخبار الطوال : ص ۱۸۶ والإمامة والسياسة: ج ۱ ص ۱۴۷ والفتوح : ج ۳ ص ۱۷۵ و ۱۷۶ والمناقب للخوارزمي : ص ۲۴۳ و۲۴۴ ح ۲۴۰ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: حسینی، سید ابوالقاسم؛ محدثی، جواد
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 76200
صفحه از 604
پرینت  ارسال به