۲۵۵۵.وقعة صِفّينـ به نقل از جُندَب اَزْدى ـ: آن گاه كه صبحگاه پنج شنبه هفتم صفر سال 37 فرا رسيد ، على عليه السلام در تاريكْ روشن سحر نماز گزارْد و هرگز على را نديده بودم كه در چنان هنگامى كه هوا رو به روشنى مى رفت ، نماز گزارده باشد .
سپس سپاه را به جانب شاميان روان كرد و به سوى ايشان تاخت و خود ، نخستين كسى بود كه يورش بُرد . شاميان چون او را در حال يورش ديدند ، با نيروهاى يورش بَرنده خود به رويارويى اش رفتند .
۲۵۵۶.الفتوحـ در بـيان پيكار پـنج شنبه ـ: عـلى عليه السلام ، زرهِ پيامبر خدا را خواست و آن را بر پوشيد ؛ شمشير پيامبر خدا را طلبيد و آن را بربست ؛ دستار پيامبر خدا را طلب كرد و بر سر انداخت. آن گاه ، اسب پيامبر خدا را فرا خواست و بر آن نشست و [ چنين ]سخن آغاز كرد :
«الا اى مردم! هر كه امروز جانش را بفروشد ، سود خواهد بُرد ، كه امروز ، روزى است كه روزهاى آينده از آنِ اوست . هَلا! خداى را سوگند ، اگر نبود كه حدودِ [ شرع ]فراموش گردند ، حقوقِ [ الهى] تباه شوند ، و ستمگران چيرگى يابند و انديشه شيطان پيروز گردد ، به گشايش زندگى و خوشى آن پشت پا نمى زديم و پاى نهادن در [ دلِ ]مرگ را بر نمى گزيديم .
هَلا كه زنان به حنا خضاب مى كنند و مردان به خون ؛ و صبر ، برترين سرانجام كارهاست .
هَلا كه اينها ، خشم هاى بَدرى ، كينه هاى اُحُدى ، و نهفتهْ دردهاى جاهلى است كه معاويه ، اكنون آنها را كه از ياد رفته بودند ، برانگيخته تا انتقام خون هاى خاندان عبد شمس را ياد آورَد . «پس با پيشوايانِ كفر قتال كنيد ، كه ايشان را رسمِ سوگندْ نگه داشتن نيست . باشد كه از كردارِ خود باز ايستند! » » .