۲۵۵۷.وقعة صِفّينـ به نقل از قَعقاع بن اَبرَد طُهَوى ـ: به خدا سوگند ، من در روز پيكار پنج شنبه ، نزديكِ على عليه السلام ايستاده بودم . [ مردمِ] مَذحِج كه در جناح راست سپاه على عليه السلام بودند ، با [ مردمِ ]عَك و جُذام و لُخم و نيز اشعرى ها ـ كه بصيرت يافته بودند ـ و همراه على عليه السلام مى جنگيدند ، رويارو شدند .
خداى را سوگند، آن روز چنان نبردى ديدم و از فرود آمدنِ شمشيرها بر سرها و برخوردِ سُمِ اسبان با زمين و كشتگان،چنان صدايى شنيدم كه هرگز به صدايى دلهره انگيزتر از آن ، كوه ها فرو نريخته اند و آذرخش ها نغريده اند.
على عليه السلام را ديدم كه ايستاده بود . به وى نزديك شدم و شنيدم كه مى گفت : «لا حَوْلَ وَل_'c7 قُوَّةَ إلّا بِاللّه ؛ قدرت و قوّتى جز به اتّكاى خدا نيست ، و يارى دهنده خداست» .
سپس ، هنگام ظهر برخاست و گفت : «اى پروردگار ما! ميان ما و قوممان ، به حق راهى بگشا ، كه تو بهترينِ راهگشايانى» .
على عليه السلام ، خود ، با شمشيرى آخته در كف ، به مردان حمله كرد . به خدا سوگند ، [ تا ]نزديك به يك سومِ شب ، [ جنگى چنان شديد برقرار بود كه ]كسى جز خداوند پروردگارِ جهان ها ، ما را از يكديگر جدا نساخت . آن روز ، نامداران عرب كشته شدند و على عليه السلام را سه ضربه بر سر و دو ضربه بر چهره فرود آمد .
[ البتّه] به گفته نصر بن مزاحم ، برخى گفته اند : على عليه السلام هيچ زخمى برنداشت .
آن روز، خُزَيمة بن ثابت ذو شهادتين (داراى دو گواهى، كه يك گواهى اش به منزله دو گواهى بود) ۱ كشته شد و از شاميان ، عبد اللّه بن ذى كلاع حِميَرى از پاى درآمد .