۲۵۵۸.الأخبار الطوال :على عليه السلام ، خود ، به شاميان حمله مى كرد ، تا در ميان آنها ناپديد مى شد و سپس خون رنگْ بُرون مى شد . آن روز و آن شبشان را پيوسته ، تا يك سوم از شبْ گذشته ، چنين سپرى كردند . على عليه السلام پنج زخم برداشت كه سه تا در سرش و دو تا در صورتش بود .
10 / 2
لَيلَةُ الهَرير (شبِ غُرّش)
۲۵۵۹.مروج الذَّهب :شب جمعه بود ، شب غرش ، و شمارِ كسانى كه على عليه السلام به دست خويش در آن روز و شبش از پاى در آورده بود ، به 523 تن مى رسيد كه بيشينه ايشان در روز هلاك شده بودند . حال چنان بود كه هرگاه وى كسى را مى كشت ، هنگام ضربه زدن به او ، تكبيرى مى گفت و هر ضربه او به كشته شدن منجر مى شد . اين را فرزندان وى و ديگرانى كه در نبرد وى ، به دنبالش بودند و از او جدا نمى شدند ، روايت كرده اند .
۲۵۶۰.الفتوح :سواران بر ركاب ها ايستادند و شمشيرها را جنباندند . گرد و غبار برخاست و اوج گرفت ؛ پرچم ها فرو افتادند و بيرق ها به زير آمدند ، خورشيد پنهان گشت ، نوبت هاى نماز گذشت و هيچ يك از افراد دو سپاه ، نتوانست [ به طور معمول ]نماز و سجده براى خداوند به جاى آورَد ؛ بلكه نماز ، تنها با تكبير گفتن و اشاره كردن روى به قبله برگزار شد .
شب به ايشان روى آورْد و جنگ شدّت گرفت و آن شب ، شب غرّش بود . در آن هنگامه ، برخى به روى هم مى غرّيدند ، بعضى با هم گلاويز مى شدند ، و گروهى يكديگر را به دندان مى گَزيدند .
هر چند گاه يك بار ، على عليه السلام مى ايستاد و سرش را به آسمان بر مى افراشت و مى گفت : «بار خدايا! به سوى تو ، گام ها برداشته ، دل ها روان ، دست ها برداشته ، گردن ها بركشيده ، نيازها خواسته ، و چشم ها خيره گشتند . بار خدايا! «ميان ما و قوممان ، به حق راهى بگشا ، كه تو بهترينِ راهگشايانى!» ».
سپس وى در سياهىِ شب ، هجوم برد و سپاهيان نيز با وى هجوم بردند ؛ و هرگاه به دست خويش ، يكى از شاميان را از پاى در مى آورْد ، تكبيرى مى گفت ، چندان كه [ از بسيارى كشتگانِ وى ]چندين و چند تكبير شمرده شد .
[ ابو محمّد بن اَعثَم گفت :] براى او ، 523 تكبير شمرده شد كه با هر تكبير ، يك تن از پاى در آمد . هرگاه بلند بانگ بر مى آورْد ، [ شاميان را] از طول مى دريد و هرگاه بانگِ ميانه بر مى داشت ، از عرض .