۲۵۶۱.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو مِخنَف ـ: آن شب ، همه سپاهيان تا پگاه جنگيدند ، چندان كه نيزه ها در هم شكستند و تيرها پايان يافتند و افراد به شمشيرها روى آوردند ؛ و آن شب ، شب غُرّش بود .
على عليه السلام در فاصله ميان جناح هاى راست و چپ در حركت بود و به هر دسته از قاريان فرمان مى داد كه پيشاپيشِ دسته ديگر آرايش گيرد و تا صبحگاهان ، اين صف آرايى را همواره انجام و كارِ سپاه را سامان مى داد . در اين مدّت ، او ، خود ، پيشاپيش معركه بود . اَشتر در جناح راست ، ابن عبّاس در جناح چپ ، و على عليه السلام در قلب سپاه فرماندهى مى كردند و سپاهيان از هر جانب ، گرمِ نبرد بودند و آن روز ، جمعه بود .
اشتر در جناح راست يورش مى آورد و پيكار مى كرد و از شامگاه پنج شنبه و شب جمعه تا بر آمدنِ خورشيد ، عهده دار آن جناح بود و به يارانش مى گفت : «به اندازه اين نيزه پيش رويد!» ؛ و آنان را [ به اين اندازه] به سوى شاميان پيش مى بُرد . آن گاه كه چنين مى كردند ، مى گفت : «به اندازه اين كمان ، پيش رويد!» ؛ و وقتى چنان مى كردند ، ديگر بار همان را از ايشان مى خواست ، چندان كه بيشينه افراد از پيشروى خسته شدند .
چون اشتر چنين ديد ، گفت : «شما را به خدا پناه مى دهم اگر بخواهيد باقى مانده روز را [ به سستى بگذرانيد، گويى كه بايد ]شير گوسفند بمكيد». سپس اسب خويش را خواست و پرچمش را به حيّان بن هوذه نَخَعى سپرد و در ميان دسته ها به حركت درآمده ، گفت : «چه كس جان خود را به خداى عز و جل بفروشد و همپاىِ اشتر بجنگد تا يا پيروزى يابد و يا به خدا بپيوندد؟» و همواره مردانى از سپاه به جانبِ او و حيّان بن هوذه مى پيوستند .