۲۵۶۸.وقعة صِفّينـ به نقل از صَعصَعه ـ: شب غرّش ، اشعث بن قيس كِندْى در ميان يارانِ هم قبيله خويش به پا خاست و گفت : سپاس ، خداى راست . او را مى ستايم ، از او يارى مى جويم ، به او ايمان دارم ، بر او توكّل مى كنم ، و از او پيروزى و آمرزش و خير و هدايت مى جويم ؛ ... اى انبوهِ مسلمانان! آنچه را در اين روزِ سپرى شده ، گذشت و نيز نابودىِ مردم عرب را ديديد . به خدا سوگند ، تا اكنون كه به خواست خدا به اين سن رسيده ام ، همانندِ اين روز را هرگز نديده بودم .
هَلا ـ حاضر به غايب برساند ـ كه اگر فردا ما روياروىِ هم به جنگ بايستيم ، عرب نابود خواهد شد و حرمت ها تباه خواهد گشت . بدانيد ـ به خدا سوگند ـ اين سخن را از بيمِ مرگ نمى گويم ، كه من عمر خويش را كرده ام ؛ بلكه بيمناكِ زنان و كودكانم ، [ كه ]فردا كه ما نابود مى شويم [ بر ايشان چه خواهد گذشت] .
بار خدايا! همانا تو مى دانى كه من در كار قوم خود و همدينانم انديشيدم و از هيچ كوششى دريغ نورزيدم ؛ و توفيقم تنها به دستِ خداست ، بر او توكّل مى كنم و پى در پى به سويش باز مى گردم . انديشه ، گاه به خطا مى رود و گاه به صواب ؛ و هر گاه خداوند كارى را بخواهد ، آن را روا مى دارد ، خواه بندگان دوست بدارند و خواه ناخوش دارند . اين را مى گويم و از خداوند بزرگ براى خود و شما آمرزش مى جويم .
جاسوسان معاويه ، خطبه اشعث را به آگاهى اش رساندند . وى گفت : «سوگند به پروردگار كعبه ، به صواب رفته است . اگر فردا ما با هم رويارو شويم ، روميان به كودكان و زنان ما ميل كنند و پارسيان نيز بر زنان و كودكان عراقيان طمع ورزند .جز اين نيست كه اين را بخردان و انديشه ورزان در مى يابند.قرآن ها را بر لبه نيزه ها بنديد!».
پس شاميان به جنبش درآمدند و در سياهىِ شب ، بانگ برآوردند : اى عراقيان! اگر شما ما را بكشيد ، فرزندان ما چه كسى را دارند ؛ و اگر ما شما را بكشيم ، فرزندان شما چه كسى را؟ خدا را ، خدا را! درباره بازماندگان [ انديشه كنيد] .