۲۵۷۳.وقعة صِفّينـ به نقل از تَميم بن حَذيم ـ: پس از شب غرّش ، صبحگاهان پرچم واره هايى را پيشاپيشِ صف شاميان در ميانه سپاه و مقابلِ جايگاه معاويه ديديم . چون هوا روشن شد ، دريافتيم كه آنها قرآن هاى بزرگِ سپاه اند كه بر سر نيزه بسته شده اند . سه نيزه را به هم بربسته و قرآنِ مسجد اعظمِ [ دمشق ]را بر آنها آويخته و دَه تن آن را نگاه داشته بودند .
سپاهيان شام ، صد قرآن را برابرِ على عليه السلام [ در قلب لشكر] و در هر جناح نيز دويست قرآن بر پا داشتند كه روى هم ، به پانصد مى رسيد .
[ ابو جعفر گفته است :] سپس طُفَيل بن اَدهم ، مقابلِ على عليه السلام ، ابو شُرَيح جُذامى برابرِ جناح راست ، و وَرقاء بن مُعَمَّر ، روياروىِ جناح چپ ايستادند وندا دادند : اى انبوهِ عرب ، خدا را ، خدا را ، در زنان و دخترانتان! فردا كه شما هلاك شويد ، چه كس برابرِ روميان و تُركان و پارسيان خواهد ايستاد؟ خدا را ، خدا را ، در دينتان! اين كتاب خداست كه ميان ما و شما داور خواهد بود.
على عليه السلام گفت : «بار خدايا! تو ، خود ، مى دانى كه ايشان خواستارِ قرآن نيستند . پس ميان ما و ايشان داورى كن ، كه همانا تو داورى بر حق و روشنگرى» .
ياران على عليه السلام دچار اختلاف رأى شدند . گروهى گفتند : «جنگ!» و دسته اى گفتند : «سر سپردن به داورىِ قرآن ! اكنون كه به داورىِ قرآن فرا خوانده شده ايم ، ديگر جنگ براى ما روا نيست» .