12 / 2
سندِ داورى
۲۵۹۳.الأمالى ، طوسىـ به نقل از جُندَب ـ: آن گاه كه بر آن شدند تا فيصله نامه اى ميان امير مؤمنان و معاوية بن ابى سفيان نگاشته شود ، عمرو بن عاص با مردانى از شام ، و عبد اللّه بن عبّاس با مردانى از عراق ، گرد هم آمدند .
امير مؤمنان به كاتب گفت : «بنويس : اين ، توافق نامه اى است ميان امير مؤمنان على بن ابى طالب و معاوية بن ابى سفيان» .
عمرو بن عاص گفت : نام او و پدرش را بنويس و لقب امير مؤمنان را برايش منگار ، كه او امير ايشان است نه ما!
احنف بن قيس [ به امام عليه السلام ] گفت : اين نام را پاك مكن ، كه اگر كنى ، بيم دارم ديگر هرگز به تو باز نگردد .
امير مؤمنان از محو آن لقب ، خوددارى كرد و بسيارى از روز ، بگو مگو بر سرِ آن ادامه يافت . اشعث بن قيس گفت : اين نام را پاك كن ، كه خدا [ صاحب ]آن را غمگين كُناد!
امير مؤمنان گفت : «اللّه اكبر! سنّت برابرِ سنّت و مانند به مانند! من در روز حديبيّه ، كاتب پيامبر خدا بودم و او به من املا فرمود : اين ، توافق نامه محمّد پيامبر خدا با سهيل بن عمر است . سهيل به وى گفت : لقب پيامبر خدا را بزدا ، كه ما آن را براى تو نمى پذيريم و پيامبرىِ تو را گواهى نمى دهيم . تنها نام خود و پدرت را بنگار . من از زدودن آن ابا كردم ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اى على! آن را بزُدا . زود است كه تو نيز به چنين امرى خوانده شوى ، حال آن كه بر آن مجبورى » .
عمرو بن عاص گفت : سبحان اللّه ! چنين كارى ، به آن [حكايت] تشبيه مى گردد ، حال آن كه ايشان كافر بودند و ما مؤمنيم؟!
امير مؤمنان گفت : «اى پسر نابغه [ ى نابكار]! چه هنگام ، تو ياور فاسقان و دشمنِ مؤمنان نبوده اى؟ آيا جز به مادرت شباهت دارى كه تو را پس انداخت؟» .
عمرو گفت : بى شك ، پس از اين ، ميان من و تو نشستى نخواهد بود .
امير مؤمنان گفت : «به خدا سوگند ، من اميدوارم كه خداوند ، مجلسم را از تو و همانندانت پاك گردانَد» .
سپس توافق نامه نوشته شد و مردم بازگشتند .