12 / 4
اختلاف نظر ميان ياران امام
۲۶۰۰.تاريخ الطبرى :به نقل از ابوجَناب ـ: اشعث آن نامه را آورده بود ، بر مردم قرائت مى كرد و آن را به ايشان عرضه مى داشت كه بخوانندش، تا آن كه به طايفه اى از بنى تميم رسيد كه در آن ، عُروة بن اُدَيّه ، برادرِ ابوبِلال بود . چون نامه را بر ايشان خوانْد ، عروة بن اُدَيّه گفت : مردان را در كار خداى عز و جل به داورى بر مى گزينيد؟ داورى تنها از آنِ خداست .
آن گاه ، شمشير بر كشيد و با آن بر سُرين مَركب اشعث ، ضربه اى آرام نواخت . مَركب برجهيد .
ياران عروه بر وى بانگ برآوردند كه: دست بازدار ! وى نيز بازگشت .
كسانِ اشعث و بسيارى از يمنى ها به خشم آمدند . احنف بن قيس سعدى و معقل بن قيس رياحى و مسعر بن فدكى و بسيارى از بنى تميم نزد اشعث آمدند و از او دلجويى كردند و پوزش خواستند . او پذيرفت و عفو كرد .
۲۶۰۱.الكامل ، مبرّدـ به نقل از ابوعبّاس ـ: نخستين شمشيرى كه از غلافِ خوارج برآمد ، شمشير عروة بن اُدَيّه بود ؛ و آن ، هنگامى بود كه وى نزد اشعث آمد و گفت : اين فرومايگى چيست ، اى اشعث؟ واين داورى چيست؟ آيا شرطى استوارتر از شرط خداى عز و جل وجود دارد؟
سپس در حالى كه اشعث پشت كرده بود ، به روى وى شمشير بر كشيد و با شمشير بر سُرينِ استرش ضربه زد . استر برجَست و يمنى ها ناراحت گشتند ؛ همانان كه بيشينه ياران على ـ درودهاى خدا بر او باد ـ بودند .
آن گاه كه احنف چنين ديد ، همراه جارية بن قُدامه و مسعود بن فدكى بن اعبد و شَبَث بن رِبعى رياحى نزد اشعث آمدند و از او طلب عفو كردند و او پذيرفت .