14 / 6
اندرز امام به عمرو بن عاص
۲۶۱۶.وقعة صِفّينـ به نقل از شقيق بن سَلَمه ـ: على عليه السلام ، نامه اى به عمرو بن عاص نوشت و چنين اندرز و رهنمودش داد :
«امّا بعد ؛ به راستى دنيا ، [ آدمى را] از هر چيز جز خودش باز مى دارد و دنيادار ، هيچ بهره اى از آن نمى گيرد ، مگر اين كه [ دريچه] طمعى [ تازه] به رويش مى گشايد كه ميل به دنيا را در او مى افزايد و هرگز وى با آنچه به دست آورده ، از آنچه به دست نياورده ، بى نياز نمى شود ؛ و در پسِ اين همه ، بايد آنچه را گرد آورده ترك كند . نيك بخت آن است كه از ديگران پند پذيرد . سپس ابو عبد اللّه ! اَجر خود را تباه مكن و با معاويه در باطل خواهى اش همدست مشو!» .
آن گاه ، عمرو بن عاص به وى پاسخ نوشت : امّا بعد ؛ مايه صلاح و اُلفت ما ، بازگشت به حقّ است . به راستى ، ما قرآن را ميان خود داور ساخته ايم . پس ما را به آن اجابت كن . هر يك از ما به آنچه قرآن حكم كند ، تن سپرده است و [ بدين سان ]پس از اين كشمكش ، مردم عذر او را خواهند پذيرفت . والسلام!
پس على عليه السلام به او نوشت : «امّا بعد ؛ آنچه از دنيا كه تو را دلبسته خويش كرده و سبب شده كه به آن اشتياق يابى و اعتماد كنى ، به تو پشت خواهد كرد و از تو جدا خواهد شد . پس به دنيا اعتماد مكن كه سخت فريبنده است . و اگر از آنچه گذشته ، عبرت پذيرى ، آينده را حفظ مى كنى و از آنچه به تو اندرز داده مى شود ، سود مى يابى . والسّلام!» .
و عمرو به وى پاسخ داد : امّا بعد ؛ آن كس انصاف ورزيده كه قرآن را پيشواى خود ساخته و مردم را به احكامش فرا خوانده است . پس اى ابو الحسن! صبر پيشه كن كه من تو را جز به مقصدى كه قرآن مى رساندت ، نمى رسانم .
14 / 7
مذاكرات داوران
۲۶۱۷.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابو جَناب كَلبى ـ: آن گاه كه عمرو و ابو موسى در دَومَة الجَندَل ديدار كردند ، عمرو شروع كرد به پيش انداختن ابوموسى در سخن گفتن و به وى مى گفت : تو پيش از من از اصحاب پيامبر خدا بوده اى و سنّ و سال تو نيز از من بيشتر است . پس نخست ، تو سخن بگو و سپس من سخن خواهم گفت .
رفته رفته ، عمرو ، اين شيوه را ميان خودشان به شكل سنّت و عادت درآورد . و جز اين نبود كه اين كار ، نيرنگ و فريب و حيله اى بود تا وى را پيش اندازد و ابو موسى ، نخستْ على را خلع كند و آن گاه ، او خود ، رأيش را ابراز دارد .
ابن ديزيل در كتاب صفّين آورده است : عمرو ، فرازِ مجلس را به وى بخشيد و پيش از وى سخن نمى گفت و پيش نمازى را به وى ارزانى كرد و پيش از وى به غذا خوردن مشغول نمى شد و هر گاه خطابش مى كرد ، بهترين عنوان ها را برايش به كار مى برد و به وى مى گفت : اى هم نشين پيامبر خدا!
بدين سان ، ابو موسى به وى اطمينان ورزيد و گمان كرد كه عمرو به وى خيانت نخواهد كرد .