287
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

در اين ميان ، آنچه قاريان را در تصميم احمقانه خود تقويت كرد و نيرنگ معاويه را در توقّف جنگ و ايجاد اختلاف در سپاه امام عليه السلام به ثمر رساند ـ همان طور كه قبلاً اشاره شد ـ نقش كسانى بود كه با امامِ خود به نفاق كار مى كردند و بعضا به وعده هاى معاويه دل خوش داشتند . سردسته اينان ، اشعث بن قيس بود . او از قبيله كِنْده از مردم جنوب عربستان (يمن) است كه در سال دهم هجرت با تنى چند از مردم قبيله خود نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و مسلمان شد . وى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله از اسلام برگشت . ابو بكر ، سپاهى به جنگ با او فرستاد . اشعث اسير شد و او را بسته به مدينه آوردند . ابو بكر او را بخشيد و خواهر خود را بدو داد .
اشعث ، پس از كشته شدن عثمان با على عليه السلام بيعت كرد ؛ امّا با او صادقانه برخورد نمى كرد . مواضع او در برابر امام عليه السلام بويژه در ارتباط با ماجراى حكميّت و ايجاد اختلاف در سپاه امام عليه السلام نشان مى دهد كه او به يكى از عوامل نفوذى معاويه تبديل شده بود و امام عليه السلام به دليل موقعيت اجتماعى وى و قبيله اش كه نقش عمده اى در سپاه كوفه داشتند ، نمى توانست با او برخورد حذفى نمايد . ۱

5 . حكمت بهره گيرى نكردن امام از فرصت پس از توبه خوارج

جنگ با تزوير عمرو عاص متوقّف شد ؛ امّا چيزى نگذشت كه قاريان كوفه متوجّه شدند كه فريب خورده اند و در ماجراى تحميل حكميّت بر امام عليه السلام خطا كرده اند . از اين رو ، نزد امام آمدند و گفتند : ما در تحميل داورى خطا كرديم و توبه مى كنيم . تو هم در پذيرفتن پيشنهاد ما خطا كردى و بايد توبه كنى .
نيز عهدنامه اى را كه بر پايه نيرنگ و خطا شكل گرفته است ، فاقد ارزش ديدند و پيشنهاد نقض آن و بازگشت به جنگ را با اصرار تمام ارائه كردند ؛ امّا اين بار ،

1.ر . ك : ص ۲۹۳ (پژوهشى درباره مارقين و ريشه هاى انحراف آنان) و ج ۱۳ ص ۸۹ (اشعث بن قيس) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
286

بدين وسيله آنان را از جنگ بازدارند؟ و چرا سخنِ امام خود را نشنيدند و او را به پذيرفتن حَكَميّت مجبور گردانيدند؟
در پاسخ اين سؤال بايد گفت : اگر چه در سپاهيان امام عليه السلام كسانى بودند كه گوش به فرمان او داشتند و مى خواستند جنگ تا پيروزى سپاه كوفه ادامه يابد ؛ امّا اسناد تاريخى نشان مى دهد كه اكثريت قاطع سپاه امام عليه السلام از جنگ خسته شده بودند . علاوه بر اين ، مى دانستند كه اگر پيروز هم شوند ، مانند جنگ بصره ، غنيمتى نصيبشان نخواهد شد و انگيزه اى براى ادامه جنگ نداشتند . از اين رو ، وقتى عَدى بن حاتم به امام عليه السلام پيشنهاد ادامه جنگ داد و گفت : اى امير مؤمنان! آيا تا پاى جان مقاومت نكنيم؟
على عليه السلام فرمود : «نزديك شو» .
وى نزديك شد . على عليه السلام دهان خود را نزديك گوش وى آورد و فرمود:
وَيحَكَ ! إنَّ عامَّةَ مَن مَعي يَعصيني ، وإنَّ مُعاوِيَةَ فيمَن يُطيعُهُ ولا يَعصيهِ .ببين! همه آنانى كه با من هستند، نافرمانى ام مى كنند ، ولى معاويه در جمعى است كه بعضى از وى اطاعت مى كنند و بعضى ديگر نافرمانى .
قاريان كوفه كه نقش عمده اى در سپاه امام عليه السلام داشتند ، از اين گروه (اكثريت خسته) بودند و به دليل موقعيتى كه درميان مردم كوفه داشتند ، در اين فضا كارگردان صحنه شدند . امّا آنان به دليل جهل و ابتلا به بيمارى خودبينى و عُجب نتوانستند بفهمند كه قرآن بر نيزه افراشتن شاميان ، نيرنگى است براى توقّف جنگ و پيشگيرى از شكست قريب الوقوع خود . پيوند «تَعَمُّق (تندروى دينى)» با «جهل» و «حماقت» در اين عابدان جاهل ، موجب شد تا امامِ خود را وادار به پذيرش حكميت كنند . ۱

1.ر . ك : ص ۲۹۳ (پژوهشى درباره مارقين و ريشه هاى انحراف آنان) .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: حسینی، سید ابوالقاسم؛ محدثی، جواد
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 63563
صفحه از 604
پرینت  ارسال به