۲۶۵۷.الإرشاد :آن گاه كه پيامبر خدا غنيمت هاى حُنَين را تقسيم كرد ، مردى درازْ قامت با چهره اى گندمگون و گوژپشت ، پيش آمد كه نشانِ سجده ميان دو چشمش بود . پس سلام [ جمعى] داد ؛ ولى به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب سلام نكرد و آن گاه گفت : ديدم كه با اين غنيمت ها چه كردى .
فرمود : «چه ديدى؟» .
گفت : نديدم كه عدالت ورزى!
پيامبر خدا خشمگين گشت و فرمود : «واى بر تو! اگر عدالت نزد من نباشد ، نزدِ چه كسى خواهد بود؟» .
مسلمانان گفتند : آيا وى را نكشيم؟ .
فرمود : «او را وا گذاريد . زود است كه وى پيروانى يابد كه از دين خارج مى شوند ، چنان كه تير از هدف در مى گذرد . خداوند ، ايشان را به دستِ كسى مى كشد كه محبوب ترينِ آفريدگان نزد وى پس از من است» .
پس امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام او را در شمار خوارج و در نبرد نهروان ، به قتل رساند .
۲۶۵۸.صحيح مسلمـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: در بازگشت از غزوه حُنين ، در جِعرانه ، پيامبر خدا از [ دامانِ ]جامه بِلال ، نقره[ هاى غنايم] را بر مى گرفت و به رزمندگان عطا مى كرد . در اين حال ، مردى نزد وى آمد و گفت : اى محمّد! عدالت پيشه كن!
فرمود : «واى بر تو! اگر من عدالت نورزم ، چه كسى عدالت مى ورزد؟ اگر من عادل نبودم ، تو زيان و خسران مى ديدى» .
عمر بن خطّاب گفت : اى پيامبر خدا! مرا وا گذار تا اين منافق را بكشم .
فرمود : «پناه بر خدا از اين كه مردم بگويند من يارانم را مى كشم! اين فرد و يارانش قرآن مى خوانند ، امّا [ قرآن ]از گلوهاشان در نمى گذرد ؛ و از دين خارج مى شوند ، آن گونه كه تير از هدف خارج مى شود» .