۲۶۵۹.السّنّة ، ابن ابى عاصمـ به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص ـ: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله ، در حالى كه مشغول تقسيم طلاهاى [ غنيمتىِ ]نبرد حنين بود ، آمد و گفت : اى محمد! عدالت پيشه كن!
فرمود : «واى بر تو! اگر من عدالت نورزم ، آن را نزد چه كس مى توان يافت؟» .
سپس فرمود : «زود باشد كه گروهى همچون اين فرد بيايند كه كتاب خدا را طلب مى كنند ، امّا دشمنانِ آن اند ؛ و كتاب خدا را قرائت مى كنند ؛ و سرهاشان را مى تراشند . هر گاه خروج كردند ، گردن هاشان را بزنيد» .
۲۶۶۰.صحيح البخارىـ به نقل از ابو سَلَمة بن عبد الرحمان ـ: ابو سعيد خُدْرى گفت : در آن حال كه نزد پيامبر خدا بوديم و او غنايم را تقسيم مى نمود ، مردى از بنى تميم ، [ با كنيه ]ذو الخُوَيصِرَه ، به حضور او آمد و گفت : اى پيامبر خدا! عدالت ورز !
فرمود : «واى بر تو! اگر من عدالت نورزم ، چه كس عدالت مى ورزد؟ اگر من عدالت نورزم ، تو زيان كرده اى و خسران ديده اى» .
عمر گفت : اى پيامبر خدا! مرا اجازت فرما كه گردن او را بزنم .
فرمود : «او را وا گذار! همانا وى را يارانى خواهد بود كه هر يك از شما ، نماز و روزه خود را پيشِ نماز و روزه ايشان كوچك مى شمارد ؛ قرآن را قرائت مى كنند ، امّا از ترقُوه شان فراتر نمى رود ؛ از دين بيرون مى روند ، همان سان كه تير از هدف در مى گذرد . [ آن گاه تيرانداز] به پيكان تيرش مى نگرد و چيزى (اثرى) از خون در آن نمى يابد . سپس به بند پيكان نگاه مى كند و باز چيزى نمى بيند . سپس به ميانه پَر و پيكان مى نگرد و باز هم چيزى نمى يابد آن گاه ، پرِ تير را مى بيند و در آن هم چيزى نمى جويد ؛ در حالى كه تير از سِرگين و خونِ [ حيوانِ شكار شده ]گذشته [ و از شدّت سرعت چيزى در آن نمانده ]است .
نشانه [ دار] ايشان ، مردى است سياه كه يكى از بازوانش همانند پستان زن يا همچون پاره گوشتى است كه در دهان جويده شده باشد ؛ و آنان هنگامى خروج مى كنند كه مردم ، دچار تفرقه مى شوند» .
ابو سعيد گفت : من گواهى مى دهم كه اين سخن را از پيامبر خدا شنيدم و [ نيز ]گواهى مى دهم كه على بن ابى طالب با ايشان جنگيد و من ، خود ، همراه وى بودم . آن گاه فرمان داد آن مرد را بيابند و چون يافته و آورده شد ، در او نگريستم و همان ويژگى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود ، در او ديدم .