415
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

۲۶۷۹.تاريخ الطبرىـ به نقل از عمارة بن ربيعه ، در بيان ماجراى خوارج ـ: على عليه السلام ، زياد بن نضر را به سوى ايشان روانه كرد و گفت : «بنگر آنان بيشتر گِرد كدام يك از سَرانشان را گرفته اند» .
پس وى تأمّل كرد و به او خبر داد كه آنان ، بيش از همه ، پيرامون يزيد بن قيس گرد آمده اند .
على عليه السلام ، همراه گروهى ، روان شد تا نزد ايشان رسيد و به خيمه يزيد بن قيس درآمد و در آن داخل شد و همان جا وضو ساخت و دو ركعت نماز گزارْد و حكومت اصفهان و رى را به او وا نهاد . سپس برون آمد تا نزد خوارج رسيد كه مشغول مذاكره با ابن عبّاس بودند و گفت : «سخن گفتن با ايشان را ادامه نده! خدايت رحمت كند ؛ مگر تو را [ از اين كار] نهى نكرده بودم؟» .
سپس سخن را آغاز كرد و پس از سپاس و ستايش خداى عز و جل گفت : «بار خدايا! اين ، جايگاهى است كه هر كس در آن پيروز شود ، پيروزى در روز قيامت شايسته اوست ؛ و هر كس در آن ، سخن گويد و تباهى زايد ، در آخرتْ نابينا و گم راه است .
آن گاه به ايشان گفت : «پيشواى شما كيست؟» .
گفتند : ابن كوّاء!
على عليه السلام گفت: «چه چيز شما را بر ما شورانده است؟».
گفتند : پذيرش داورى در جنگ صفّين ، از جانب شما .
گفت : «شما را به خداوند سوگند مى دهم ، آيا مى دانيد آن گاه كه ايشان قرآن ها را برافراشتند ، شما گفتيد : دعوت آنان به كتاب خدا را اجابت مى كنيم ؛ و من به شما گفتم : من اين قوم را بيش از شما مى شناسم ؛ آنان نه اهل دين اند و نه قرآن . من در كودكى و بزرگ سالى با ايشان معاشرت داشته ام و مى شناسمشان . آنها بدترينِ كودكان و بدترينِ بزرگان اند ؛ بر حق و راستىِ خويش به پيش رويد ؛ جز اين نيست كه اين قرآن ها به نيرنگ و نفاق و حيله برافراشته شده است امّا شما رأى مرا پس زديد و گفتيد : نه! ما دعوت ايشان را مى پذيريم . و من به شما گفتم : به ياد داشته باشيد سخنم را و اين كه مرا نافرمانى كرديد .
پس آن گاه كه جز به داورى ، به چيزى ديگر خشنود نشديد ، من بر دو داور شرط كردم كه آنچه را قرآن زنده داشته ، زنده دارند و آنچه را قرآن ميرانده ، بميرانند .
پس اگر به حكم قرآن داورى كرده اند ؛ ما را نرسد كه با آن داور كه به حكم قرآن داورى كرده ، مخالفت كنيم ؛ و اگر از حكم قرآن سر پيچيده اند ، ما از حكم آنان بيزاريم» .
به وى گفتند : حال به ما خبر دِه آيا داور كردنِ مردان درباره جان انسان ها را عادلانه مى دانى؟
گفت : «ما مردان را داور نكرديم ، بلكه قرآن را به داورى برگزيديم ؛ و اين قرآن ، تنها خطّى است نگاشته شده ميان دو جلد كه خود ، سخن نمى گويد ، بلكه مردان اند كه از زبان آن سخن مى گويند» .
گفتند : پس بگو چرا ميان خود و ايشان ، مهلت قرار دادى؟
گفت : «تا نادان دريابد و عالم ، ثابت قدم شود ؛ اميد كه خداى عز و جل در اين مدّتِ آرامش ، اين امّت را اصلاح سازد . به شهر خويش وارد شويد ؛ خدايتان رحمت كناد!» .
پس آنان همگى داخل شدند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
414

۲۶۷۹.تاريخ الطبري عن عمارة بن ربيعةـ في ذِكرِ الخَوارِجِ ـ: بَعَثَ عَلِيٌّ زِيادَ ابنَ النَّضرِ إلَيهِم فَقالَ : اُنظُر بِأَيِّ رُؤوسِهِم هُم أشَدُّ إطافَةً . فَنَظَرَ ، فَأَخبَرَهُ أنَّهُ لَم يَرَهُم عِندَ رَجُلٍ أكثَرَ مِنهُم عِندَ يَزيدَ بنَ قَيسٍ .
فَخَرَجَ عَلِيٌّ فِي النّاسِ حَتّى دَخَلَ إلَيهِم ، فَأَتى فُسطاطَ يَزيدَ بنِ قَيسٍ ، فَدَخَلَهُ فَتَوَضَّأَ فيهِ ، وصَلّى رَكعَتَينِ ، وأمَّرَهُ عَلى أصبَهانَ ۱ وَالرَّيِّ ۲ . ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى انتَهى إلَيهِم وهُم يُخاصِمونَ ابنَ عَبّاسٍ ، فَقالَ : اِنتَهِ عَن كَلامِهِم ، أ لَم أنهَكَ رَحِمَكَ اللّهُ ! ثُمَّ تَكَلَّمَ فَحَمِدَ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ هذا مَقامٌ مَن أفلَجَ فيهِ كانَ أولى بِالفُلجِ يَومَ القِيامَةِ ، ومَن نَطَقَ فيهِ وأوعَثَ ۳ فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أعمى وأضَلُّ سَبيلاً . ثُمَّ قالَ لَهُم : مَن زَعيمُكُم ؟
قالوا : ابنُ الكَوّاءِ .
قالَ عَلِيٌّ : فَما أخرَجَكُم عَلَينا ؟
قالوا : حُكومَتُكُم يَومَ صِفّينَ .
قالَ : أنشُدُكُمُ بِاللّهِ ، أ تَعلَمونَ أنَّهُم حَيثُ رَفَعُوا المَصاحِفَ ، فَقُلتُم : نُجيبُهُم إلى كِتابِ اللّهِ ، قُلتُ لَكُم : إنّي أعلَمُ بِالقَومِ مِنكُم ، إنَّهُم لَيسوا بِأَصحابِ دينٍ ولا قُرآنٍ ، إنّي صَحِبتُهُم وعَرَفتُهُم أطفالاً ورِجالاً ، فَكانوا شَرَّ أطفالٍ وشَرَّ رِجالٍ . اِمضُوا عَلى حَقِّكُم وصِدقِكُم ، فَإِنَّما رَفَعَ القَومُ هذِهِ المَصاحِفَ خَديعَةً ودَهنا ۴ ومَكيدَةً ، فَرَدَدتُم عَلَيَّ رَأيي ، وقُلتُم : لا ، بَل نَقبَلُ مِنهُم . فَقُلتُ لَكُم : اُذكُروا قَولي لَكُم ، ومَعصِيَتَكُم إيّايَ ، فَلَمّا أبَيتُم إلَا الكِتابَ اشتَرَطتُ عَلَى الحَكَمَينِ أن يُحييا ما أحيَا القُرآنُ ، وأن يُميتا ما أماتَ القُرآنُ ، فَإِن حَكَما بِحُكمِ القُرآنِ فَلَيسَ لَنا أن نُخالِفَ حَكَما يَحكُمُ بِما فِي القُرآنِ ، وإن أبَيا فَنَحنُ مِن حُكمِهِما بُرَآءُ .
قالوا لَهُ : فَخَبِّرنا أ تَراهُ عَدلاً تَحكيمَ الرّجالِ فِي الدِّماءِ ؟
فَقالَ : إنّا لَسنا حَكَّمَنَا الرِّجالَ ، إنَّما حَكَّمَنَا القُرآنَ ، وهذَا القُرآنُ إنَّما هُوَ خَطٌّ مَسطورٌ بَينَ دَفَّتَينِ لا يَنطِقُ ، إنَّما يَتَكَلَّمُ بِهِ الرِّجالُ .
قالوا : فَخَبِّرنا عَنِ الأَجَلِ ، لِمَ جَعَلتَهُ فيما بَينَكَ وبَينَهُم ؟
قالَ : لِيَعلَمَ الجاهِلُ ، ويَتَثَبَّتَ العالِمُ ، ولَعَلَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يُصلِحُ في هذِهِ الهُدنَةِ هذِهِ الاُمَّةَ . اُدخُلوا مِصرَكُم رَحِمَكُمُ اللّهُ . فَدَخَلوا مِن عِندِ آخِرِهِم . ۵

1.إصبهان : هي مركز محافظة اصفهان ، وتعدّ واحدة من المدن الكبيرة والقديمة في إيران ، تقع هذه المدينة على بعد ۴۰۰ كيلو متر من جنوب طهران . وكانت عاصمة إيران إبّان العهد الصفوي .

2.الرّي : واحدة من المدن الإيرانية القديمة ، وتعدّ الآن إحدى مناطق مدينة طهران ، وكان لها في السابق مكانة متميّزة ، وقد تخرّج منها عدد وفير من العلماء الأفاضل .

3.أوعثَ فلان : إذا خلّطَ ، والوعث : فساد الأمر واختلاطه (لسان العرب : ج ۲ ص ۲۰۲ «وعث») .

4.دَهَنَ الرجل : إذا نافق (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۱۶۲ «دهن») .

5.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۶۵ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۹۳ ؛ الإرشاد : ج ۱ ص ۲۷۰ نحوه وفيه من «فحمد اللّه عزّوجلّ . . .» .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: حسینی، سید ابوالقاسم؛ محدثی، جواد
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 75082
صفحه از 604
پرینت  ارسال به