495
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

۲۷۳۳.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبد الملك بن ابى حرّه ـ: على عليه السلام در جستجوى ذو ثُدَيّه برآمد و همراهش ابو جبره سليمان بن ثُمامه حنفى و ريّان بن صبرة بن هوذه بودند . پس رَيّان بن صبرة بن هوذه ، او را در شكافى همراه با چهل يا پنجاه كشته يافت .
چون بيرون آورده شد ، على عليه السلام به بازويش نگريست و ديد كه گوشتى متراكم همانند پستان زن ، بر شانه اوست كه برآمدگى اى دارد و بر آن موهاى سياهى رُسته است، كه وقتى آن را مى كِشند ، كشيده مى شود و به درازاى دست ديگرش مى رسد و وقتى رها مى شود ، به طرف شانه اش بر مى گردد ، همانند پستان زن!
چون برون آورده شد ، على عليه السلام گفت : «اللّه اكبر! به خدا سوگند ، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده . هَلا! به خدا سوگند ، اگر نبود كه دست از عمل مى كشيديد ، به شما خبر مى دادم كه خداوند بر زبان پيامبرش چه جارى فرمود درباره كسى كه با آنان ، بينشمندانه و با شناختِ حقّى كه بر آنيم ، بجنگد» .

۲۷۳۴.الكامل فى التّاريخ :گروهى روايت كرده اند كه على عليه السلام ، پيش از پيدايىِ خوارج ، با يارانش سخن مى گفت كه دسته اى از دين بيرون مى روند ، همانند بيرون شدن تير از هدف ؛ و نشانه آنان ، مردى است ناقصْ دست . و آنان اين سخن را بارها از او شنيده بودند .
پس چون نهروانيان شوريدند ، على عليه السلام همراه همان ياران به سوى ايشان روان گشت و كارش با آنان ، همان شد كه شد و آن گاه كه [ از كارشان] فراغت يافت ، به يارانش فرمان داد كه آن ناقصْ دست را بيابند . پس او را پى جُستند و برخى گفتند : «او را نمى يابيم!» و گروهى ديگر گفتند : «وى در ميان ايشان نيست!» ؛ [ امّا ]على عليه السلام گفت : «به خدا سوگند ، همانا او در ميان ايشان است . به خدا سوگند ، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده» .
سپس مردى نزد وى آمد و بشارتش داد و گفت : اى امير مؤمنان! او را يافتيم!


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
494

۲۷۳۳.تاريخ الطبري عن عبد الملك بن أبي حرّة :إنَّ عَلِيّا خَرَجَ في طَلَبِ ذِي الثُّدَيَّةِ ومَعَهُ سُلَيمانُ بنُ ثَمامَةَ الحَنَفِيُّ أبو جَبرَةَ ، وَالرَّيّانُ بنُ صَبرَةَ بنِ هَوذَةَ ، فَوَجَدَهُ الرَّيّانُ ابنُ صَبرَةَ بنِ هَوذَةَ في حُفرَةٍ عَلى شاطِئِ النَّهرِ في أربَعينَ أو خَمسينَ قَتيلاً .
قالَ : فَلَمّا استُخرِجَ نَظَرَ إلى عَضُدِهِ ، فَإِذا لَحمٌ مُجتَمَعٌ عَلى مَنكِبِهِ كَثَديِ المَرأَةِ ، لَهُ حَلَمَةٌ عَلَيها شَعَراتٌ سودٌ ، فإِذا مُدَّتِ امتَدَّت حَتّى تُحاذِيَ طولَ يَدِهِ الاُخرى ، ثُمَّ تُترَكُ فَتَعودُ إلى مَنكِبِهِ كَثَديِ المَرأَةِ .
فَلَمّا استُخرِجَ قالَ عَلِيٌّ : اللّهُ أكبَرُ ! وَاللّهِ ما كَذَبتُ ولا كُذِّبتُ ، أما وَاللّهِ لَولا أن تَنكُلوا عَنِ العَمَلِ ، لَأَخبَرتُكُم بِما قَضىَ اللّهُ عَلى لِسانِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله لِمَن قاتَلَهُم مُستَبصِرا في قِتالِهِم ، عارِفا لِلحَقِّ الَّذي نَحنُ عَلَيهِ . ۱

۲۷۳۴.الكامل في التاريخ :قَد رَوى جَماعَةٌ أنَّ عَلِيّا كانَ يُحَدِّثُ أصحابَهُ قَبلَ ظُهورِ الخَوارِجِ ؛ أنَّ قَوما يَخرُجونَ يَمرُقونَ مِنَ الدّينِ كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ ، عَلامَتُهُم رَجُلٌ مُخدَجُ اليَدِ ، سَمِعوا ذلِكَ مِنهُ مِرارا .
فَلَمّا خَرَجَ أهلُ النَّهرَوانِ سارَ بِهِم إلَيهِم عَلِيٌّ وكانَ مِنهُ مَعَهُم ما كانَ ، فَلَمّا فَرَغَ أمَرَ أصحابَهُ أن يَلتَمِسُوا المُخدَجَ ، فَالتَمَسوهُ ، فَقالَ بَعضُهُم : ما نَجِدُهُ ، حَتّى قالَ بَعضُهُم : ما هُوَ فيهِم ، وهُوَ يَقولُ :
وَاللّهِ ، إنَّهُ لَفيهِم ، وَاللّهِ ، ما كَذَبتُ ولا كُذِّبتُ !
ثُمَّ إنَّهُ جاءَهُ رَجُلٌ فَبَشَّرَهُ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، قَد وَجَدناهُ . ۲

1.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۸۸ وراجع تاريخ بغداد : ج ۷ ص ۲۳۷ الرقم ۳۷۲۹ والمحاسن والمساوئ : ص ۳۸۵ وكشف الغمّة : ج ۱ ص ۲۶۷ .

2.الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۴۰۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: حسینی، سید ابوالقاسم؛ محدثی، جواد
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 63610
صفحه از 604
پرینت  ارسال به