63
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6

۲۵۰۶.الفتوحـ در زمره آنچه عمّار بن ياسر به عمرو بن عاص گفت ـ: پيامبر خدا مرا فرمان داد كه با ناكثين (پيمان شكنان ) بجنگم ، و من چنين كردم . نيز فرمانم داد كه با قاسطين (ستم پيشگان ) بجنگم ، كه شما همانانيد ، و امّا درباره مارقين (برون شدگان از دين ) ، نمى دانم كه آيا با ايشان روبه رو خواهم شد يا نه .
اى بُريده نسل! آيا نمى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كه من مولايش هستم ، على [ نيز ]مولاى او است . بار خدايا! دوست بدار دوستِ او را ، و دشمن شمار دشمنِ او را ، و ياورى كن يارِ او را ، و فرو گذار فروگذارنده او را»؟ پس من دوستِ خدا و پيامبرش هستم و پس از او على ، مولاى من است ، و تو مولايى ندارى .

۲۵۰۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابوعبد الرحمان سُلَمى ـ: عمّار را در صِفّين ديدم كه هر جا سير مى كرد ، اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله نيز با او سير مى كردند . و ديدمش كه نزد هاشم بن عُتبه مِرقال ، پرچمدار على عليه السلام آمد و گفت : اى هاشم ؛ آيا اين كه يك چشمى [و سابقه درخشانت در غزوات كه يك چشم در راه خدا دادى] ، مى ترسى؟! خيرى مباد در يكْ چشمى كه دل به درياى جنگ نزند!
آن گاه ، مردى در ميان دو صف ، پديدار شد و گفت : به خدا سوگند، اين مرد (هاشم) پا جاىِ پاىِ امامش خواهد نهاد ، سپاهِ [ رو به روى ]خود را خوار خواهد كرد و با همه توان ، مقاومت خواهد ورزيد . سوار شو ، اى هاشم!
آن گاه ، هاشم سوار شد و رهسپار گشت ، در حالى كه مى گفت :

[ منم آن] يك چشمى كه مى خواهد براى كَسانش افتخار بيافريند
و آن قدر زنده مانده كه ملول شده است

و ناگزير است يا شكست دهد يا خود از پاى درآيد .
عمّار گفت : به پيش اى هاشم! بهشت زير سايه شمشيرهاست و مرگ در لبه هاى نيزه[ ها] . به راستى درهاى آسمان گشوده شده و سيه چشمان [ بهشتى ]خود را آراسته اند [ و آماده پذيرايى از تواَند] :

امروز با دوستان ديدار مى كنم ؛
با محمّد و حزب او .

پس آن دو ، باز نگشتند و كشته شدند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
62

۲۵۰۶.الفتوحـ فيما قَالَهُ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ لِعَمرِو بنِ العاصِ ـ: لَقَد أمَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن اُقاتِلَ النّاكِثينَ ، فَقَد فَعَلتُ ، وأمَرَني أن اُقاتِلَ القاسِطينَ ، فَأَنتُم هُم ، وأمَّا المارِقونَ فَلا أدري اُدرِكُهُم أم لا .
أيُّهَا الأَبتَرُ !أ لَستَ تَعلَمُ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ ، وَاخذُل مَنَ خَذَلَهُ ! فَأَنَا مَولى للّهِِ ولِرَسولِهِ ، وعَلِيٌّ مَولايَ مِن بَعدِهِ ، وأنتَ فَلا مَولى لَكَ . ۱

۲۵۰۷.تاريخ الطبري عن أبي عبد الرحمن السلمي :رَأَيتُ عَمّارا لا يَأخُذُ وادِيا مِن أودِيَةِ صِفّينَ إلّا تَبِعَهُ مَن كانَ هُناكَ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ورَأَيتُهُ جاءَ إلَى المِرقالِ هاشِمِ بنِ عُتبَةَ ـ وهُوَ صاحِبُ رايَةِ عَلِيٍّ ـ فَقالَ : يا هاشِمُ ، أعَوَرا وجُبنا ! لا خَيرَ في أعوَرَ لا يَغشَى البَأسَ ، فَإِذا رَجُلٌ بَينَ الصَّفَّينِ قالَ : هذا وَاللّهِ لَيَخلُفَنَّ إمامَهُ ، ولَيَخذُلَنَّ جُندَهُ ، ولَيَصبِرَنَّ جُهدَهُ ، اركَب يا هاشِمُ ، فَرَكِبَ ومَضى هاشِمٌ يَقولُ :

أعوَرُ يَبغي أهلَهُ مَحَلّا
قَد عالَجَ الحَياةَ حَتّى مَلّا

لابُدَّ أن يَفُلَّ أو يُفَلّا
وعَمّارٌ يَقولُ : تَقَدَّم يا هاشِمُ ؛ الجَنَّةُ تَحتَ ظِلالِ السُّيوفِ ، وَالموتُ في أطرافِ الأَسَلِ ، وقَد فُتِّحَت أبوابُ السَّماءِ ، وتَزَيَّنَتِ الحورُ العِين

اليَومَ ألقَى الأَحِبَّهْ
مُحَمَّدا وحِزبَهْ

فَلَم يَرجِعا وقُتِلا . ۲

1.الفتوح : ج ۳ ص ۷۷ ، شرح نهج البلاغة : ج ۸ ص ۲۱ ؛ وقعة صفّين : ص ۳۳۸ ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۳۰ ح ۳۸۰ .

2.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۴۰ ، البداية والنهاية : ج ۷ ص ۲۷۰ وراجع شرح الأخبار : ج ۱ ص ۴۰۸ ح ۳۶۰ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج6
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: حسینی، سید ابوالقاسم؛ محدثی، جواد
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 77323
صفحه از 604
پرینت  ارسال به