9 / 8
آشفتگى سپاه معاويه پس از شهادت عمّار
۲۵۰۹.شرح نهج البلاغة :پس از كـشته شـدن عمّـار ، سپاهيان شام آشفته شدند ؛ زيرا روايت عمرو بن عاص [ از پيامبر خدا ]به يادشان بود كه : «عمّار را گروهك متجاوز خواهند كشت» . از اين رو ، معاويه گفت : جز اين نيست كه عمّار را كسى كشت كه او را به ميدان جنگ كشاند و در معرض كشته شدن قرار داد!
امير مؤمنان گفت : «پس قاتل حمزه [ نيز ]پيامبر خداست!» .
۲۵۱۰.الكامل فى التاريخـ به نقل از ابو عبد الرحمان سُلَمى ـ: عبد اللّه به پدرش عمرو بن عاص گفت : پدرم! در اين نبرد ، اين مرد را كشتيد ، حال آن كه پيامبر خدا چنان گفته بود .
گفت : چه گفته بود؟
گفت : آيا چنان نبود كه مسلمانان و همه مردم براى ساخت مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله ، خشت ها را يك يك انتقال مى دادند ، امّا عمّار ، هر بار دو خشت با خود مى بُرد تا آن گاه كه [ از خستگى] بر زمين افتاد . پس پيامبر خدا بر سرش آمد و خاك از چهره اش سِتُرد و گفت : «مرحبا اى فرزند سميّه! مردم خشت ها را يك به يك مى بَرَند و تو براى پاداش بيشترِ [ خداوند ]دو به دو مى بَرى ، و با اين حال ، گروهك متجاوز تو را مى كُشند» .
عمرو به معاويه گفت : آيا نمى شنوى عبد اللّه چه مى گويد؟
معاويه گفت : چه مى گويد؟
عمرو او را [ از گفته عبد اللّه ] آگاه كرد .
معاويه گفت : آيا ما او را كشتيم؟ جز اين نيست كه كُشنده او كسى است كه وى را [ به اين جا ]آورْد!
سپس افرادِ [ سپاه او] از خيمه ها و چادرهاشان برون آمدند و گفتند : جز اين نيست كه قاتل عمّار ، كسى است كه او را [ به اين جا] آورْد . و نمى دانم كدام يك شگفت تر است : [ كارِ] معاويه يا افرادش؟