۲۵۲۲.الأخبار الطّوال :تكْ سوارِ معاويه كه بسى به وى مباهات مى ورزيد ، غلامش حُرَيث بود . او رزمپوشِ معاويه را به بَر مى كرد ، سلاح او را به كف مى گرفت ، بر اسب وى سوار مى شد و همانندِ خودِ معاويه حمله مى كرد . از اين رو ، هر گاه يورش مى آورْد ، مردم مى گفتند : «اين ، معاويه است» . معاويه او را از نبرد با على عليه السلام نهى كرده ، به وى گفته بود : نيزه ات را هر جا مى خواهى ، فرود آور ؛ امّا از على دورى كن!
عمرو [ بن عاص] با حُرَيث خلوت كرد و گفت : چه چيز تو را از هماوردى با على باز مى دارد ، حال آن كه تو هَمزورِ اويى؟
گفت : سرورم مرا از نبرد با او نهى كرده است .
گفت : به خدا سوگند ، من اميدوارم كه اگر با او نبرد كنى ، وى را مى كشى و شرفِ اين كار نصيب تو مى شود .
عمرو ، مرتّبا اين كار را براى وى زيبا جلوه مى داد ، چندان كه در دل حُرَيث افتاد [ كه چنين كند] . صبحگاهان ، حريث برون آمد تا ميان دو صف ايستاد و گفت : اى ابوالحسن! من حُرَيث هستم . به نبردِ من بيا!
آن گاه ، على عليه السلام به ميدانِ وى رفت و با ضربه اى ، او را كشت .