۲۵۳۳.عيون الأخبارـ به نقل از مَدائنى ـ: روزى عمرو بن عاص ، معاويه را ديد كه مى خندد . به او گفت : از چه مى خندى اى امير المؤمنين؟ خدايت [ همواره ]شاد كناد!
گفت : از تيزْ ذهنى ات مى خندم ، آن گاه كه در برابر فرزند ابوطالب ، عورتت را عريان كردى! هان ؛ به خدا سوگند ، او را بخشنده و بزرگوار دريافتى ؛ وگرنه اگر مى خواست ، تو را مى كُشت .
عمرو گفت : اى امير المؤمنين! هان ؛ به خدا سوگند ، من سمت راست تو بودم . آن گاه كه على تو را به مبارزه فرا مى خوانْد ، چشمانت چپ مى شد ، نَفَسَت بَند مى آمد و حالتى در تو ظاهر مى گشت كه دوست نمى دارم برايت بگويم . پس يا به خود بخند و يا دست بردار .