۲۱۸۳.الإرشاد:از سخنان على عليه السلام ـ به هنگامى كه از ذو قار به سمت بصره حركت كرد ـ : پس از حمد و سپاس خداوند و درود بر پيامبر خدا . امّا بعد ؛ به راستى كه خداوند ، جهاد را واجب كرد و آن را بزرگ شمرد و آن را سبب يارى خود قرار داد. به خدا سوگند كه دين و دنيا ، جز با جهاد ، سامان نمى گيرد و به راستى كه شيطان ، حزب خود را گِرد آورده است و لشكرش را فراهم آورده و در اين كار ، شبهه انداخته و نيرنگ كرده است.
امور آشكار و خالص [ از ناخالص جدا] گشت. به خدا سوگند ، نه كار زشتى از من سراغ دارند ، نه انصاف را ميان من و خود ، حكمفرما ساختند. به راستى آنان ، حقّى را مى جويند كه خود رهايش ساختند و خونى را طلب مى كنند كه خود ريختند. اگر من در آن كار با آنان شريك بودم، آنها نيز سهم دارند ، و اگر خودشان به تنهايى آن كار را انجام داده اند ، مسئوليتش نيز برگردن خودشان است و بزرگ ترين دليلشان عليه خودشان است .
به راستى كه من بر سر بينش خويش ايستاده ام و چيزى بر من مُشتَبَه نشده است. حقيقتاً آنان همان گروه طغيانگرند كه سوزش و زهر در ميان آنان است. مويشان بلند و شيرشان جارى است. از مادرى شير مى خورند كه شيرش خشكيده است و پيمانى متروك را زنده مى كنند تا گم راهى را به جايش بازگردانند. ۱
من از آنچه كرده ام ، نه عذر مى خواهم و نه بيزارى مى جويم. فراخواننده و فراخوانده شده زيانكارند. اگر به وى گفته شود كه : «به سوى چه كسى فرا مى خوانى؟ و به چه كسى پاسخ مى دهى؟ و پيشوايت كيست و روش او چيست؟»، در اين هنگام است كه باطل از جايش بركَنده مى شود و سكوت مى كند و زبانش بند مى آيد و سخن نمى گويد. به خدا سوگند ، براى آنان حوضى پُر خواهم ساخت كه تنها خود از آن بنوشم! از آن ، نتيجه اى نمى گيرند و پس از آن ، هيچ گاه سيراب نخواهند شد.
به راستى كه من به تمام بودن حجّت خدا بر آنها و معذور نبودن آنها در پيشگاه خدا ، خشنودم؛ چرا كه من آنان را فرا خواندم و راه عذر و بهانه را برايشان بستم. اگر توبه كرده ، رو آورند ، راه توبه باز است و حق ، پذيرفته است و خداوند ، ناسپاس نيست ؛ ولى اگر سر باز زنند ، لبه شمشير را نشانشان خواهم داد و آن، براى درمان باطل و يارى مؤمن، بس است .