8 / 1
نامه هاى امام به سران فتنه
۲۱۹۱.الأخبار الطوال:عـلـى عليه السلام سـه روز صـبر كـرد و نمايندگانش را به سوى مردم بصره [ كه در پى جمليان رفته بودند ]مى فرستاد و آنان را به بازگشت به اطاعت خويش و همراهى با جمعيت مسلمانانْ فرا مى خواند ؛ ولى از آنان پاسخى دريافت نكرد.
۲۱۹۲.الجمل:وقتى اميرمؤمنان از ذو قار حركت كرد ، صعصعة بن صوحان را با نامه اى نزد طلحه ، زبير و عايشه فرستاد [ و در آن] ، حرمت اسلام را برايشان بزرگ شمرد و آنان را از عاقبت كارهايى كه مى كنند ، ترساند و زشتى كارهايى را كه مرتكب شدند (كارهايى مثل: كشتن مسلمانان و آنچه با صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله ، عثمان بن حنيف انجام داده بودند و كشتن مسلمانان با شكنجه) به آنان گوشزد كرد، آنان را موعظه نمود و به اطاعت ، فرا خواند.
صعصعه مى گويد: بر آنان وارد شدم . نخست ، نزد طلحه رفتم . نامه را به وى دادم و پيام را رساندم كه او گفت: اينك؟! حال كه جنگ، پسر ابو طالب را در تنگنا قرار داد، با ما نرمى مى كند؟!
سپس نزد زبير آمدم و او را نرم خوتر از طلحه يافتم. سپس نزد عايشه رفتم . او را در رسيدن به شر، از همه شتابنده تر يافتم. آن گاه عايشه گفت: آرى، براى خونخواهى عثمانْ قيام كرده ام و به خدا سوگند كه به يقين و به طور حتم ، چنين خواهم كرد!
به سوى اميرمؤمنان بازگشتم و پيش از ورود به بصره ، او را ملاقات كردم . فرمود: «چه خبر ، اى صعصعه؟».
گفتم: اى امير مؤمنان! گروهى را ديدم كه جز پيكار با تو، چيزى نمى خواهند.
فرمود: «خداوند ، يارى رسان است» .
آن گاه عبد اللّه بن عباس را خواست و فرمود: «نزد آنان برو و با آنان گفتگو كن و پيمانى را كه بر عهده دارند ، به آنان يادآورى كن».