155
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

8 / 6

كناره گيرى دو جوان از جنگ با امام

۲۲۰۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از قاسم بن محمّد ـ: جوانى كم سن از قبيله بنى سعد ، نزد طلحه و زبير رفت و گفت: اى زبير! تو از حاميان پيامبر خدا بودى و تو ـ اى طلحه! ـ با دست خود ، از جان پيامبر خدا پاسدارى نمودى و مى بينم كه مادر شما (عايشه) به همراه شماست . آيا ناموس خود را نيز آورده ايد؟
گفتند: نه.
گفت: پس من از سوى شما دليل روشنى ندارم . و كناره گيرى كرد.
سعد ، در اين باره سرود :



نواميس خود را مصون داشتيد و مادرتان (عايشه) را كشانيده ايد
حقّا كه اين از كم انصافى است.

[ عايشه] مأمور بود كه در خانه خويش بماند
امّا راه بيابان ها را به سرعت در پيش گرفت .

هدف قرار گرفت و فرزندانش در برابر او
با تير و نيزه و شمشير ، مى جنگند .

با طلحه و زبير ، حرمت عايشه هتك شد
واين حادثه اى بودكه پيش تر خبرش داده شده بود واين [براى روشنگرى]بس است.

جوانى از قبيله جُهَينه نزد محمّد بن طلحه ـ كه مردى عابد بود ـ آمد و گفت: از قاتلان عثمان با من سخن بگو.
محمّد گفت: باشد! خون عثمان ، سه پاره است : پاره اى به گردن صاحب كجاوه است ، يعنى عايشه؛ و پاره اى به گردن صاحبِ شتر سرخْ موى است ، يعنى طلحه ؛ و پاره اى به گردن على بن ابى طالب است.
جوان بخنديد و گفت: آيا گمان مى كنيد من بر گم راهى مى مانم؟! به على عليه السلام پيوست و در اين باره، شعرى سرود:



از پسر طلحه درباره آن مقتول
كه در مدينه دفن نشد ، پرسيدم.

گفت: آنان سه گروه بودند
كه پسر عفّان را كشتند . و اشكش روان شد.

يك سوم به گردن كسى است كه در پرده است
و يك سوم ، به گردنِ مرد سوار بر شتر سرخ.

و يك سوم آن نيز به گردن على بن ابى طالب
و ما باديه نشينانى بوديم كه غرّيديم .

گفتم: نسبت به دو تنِ اوّلى راست گفتى
امّا درباره سومى به خطايى آشكار رفتى.


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
154

8 / 6

اِعتِزالُ شابَّينِ مِنَ الحَربِ

۲۲۰۵.تاريخ الطبري عن القاسم بن محمّد :خَرَجَ غُلامٌ شابٌّ مِن بَني سَعدٍ إلى طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ ، فَقالَ : أمّا أنتَ يا زُبَيرُ فَحَوارِيُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأمّا أنتَ يا طَلحَةُ فَوَقَيتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِكَ ، وأرى اُمَّكُما مَعَكُما فَهَل جِئتُما بِنِسائِكُما ؟ قالا : لا ، قالَ : فَما أنَا مِنكُما في شَيءٍ ، وَاعتُزِلَ . وقال السَّعدِيُّ في ذلِكَ :



صُنتُم حَلائِلَكُم وقُدتُم اُمَّكُمُ
هذا لَعَمرُكَ قِلَّةُ الإِنصافِ

اُمِرَت بِجَرِّ ذُيولِها في بَيتِها
فَهَوَت تَشُقُّ البيدَ بِالإيجافِ۱

غَرَضا يُقاتِلُ دونَها أبناؤُها
بِالنَّبلِ وَالخَطِّيِّ وَالأَسيافِ

هُتِكَت بِطَلحَةَ وَالزُّبَيرِ سُتورُها
هذَا المُخَبَّرُ عَنهُمُ وَالكافي

وأقبَلَ غُلامٌ مِن جُهَينَةَ عَلى مُحَمَّدِ بنِ طَلحَةَ ـ وكانَ مُحَمَّدٌ رَجُلاً عابِدا ـ فَقالَ : أخبِرني عَن قَتَلَةِ عُثمانَ !
فَقالَ : نَعَم ، دَمُ عُثمانَ ثَلاثَةُ أثلاثٍ ، ثُلُثٌ عَلى صاحِبَةِ الهَودَجِ ـ يَعني عائِشَةَ ـ وثُلُثٌ عَلى صاحِبِ الجَمَلِ الأَحمَرِ ـ يَعني طَلحَةَ ـ وثُلُثٌ عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ .
وضَحِكَ الغُلامُ وقالَ : أ لا أراني عَلى ضَلالٍ ؟ ! ولَحِقَ بِعَلِيٍّ ، وقالَ في ذلِكَ شِعرا :



سَأَلتُ ابنَ طَلحَةَ عَن هالِكِ
بِجَوفِ المَدينَةِ لَم يُقبَرِ

فَقالَ : ثَلاثَةُ رَهطٍ هُمُ
أماتُوا ابنَ عَفّانَ وَاستَعبَرِ

فَثُلثٌ عَلى تِلكَ في خِدرِها
وثُلثٌ عَلى راكِبِ الأَحمَرِ

وثُلثٌ عَلَى ابنِ أبي طالِبِ
ونَحنُ بِدَوِّيَّةٍ قَرقَرِ

فَقُلتُ : صَدَقتَ عَلَى الأَوَّلَي
ـنِ وأخطَأتَ فِي الثّالِثِ الأَزهَرِ۲

1.الإيجاف : سُرْعَة السَّيْر ، وقد أَوْجَفَ دَابَّتَه يُوجِفُها إيجافاً ، إذا حَثَّها (النهاية : ج ۵ ص ۱۵۷ «وجف») .

2.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۴۶۵ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۱۸ وفيه إلى «والكافي» وراجع تاريخ المدينة : ج ۴ ص ۱۱۷۳ والإمامة والسياسة : ج ۱ ص ۸۴ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مهريزي، مهدي؛ حسینی، سید ابوالقاسم
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 54832
صفحه از 611
پرینت  ارسال به