9 / 14
پى كردن شتر و پراكنده شدن لشكر جمل
۲۲۵۲.الأخبار الطوال:وقتى على عليه السلام پناه گرفتن بصريان را به جمل (شتر عايشه) ديد و اين كه هرگاه از آن به عقب رانده مى شوند ، باز مى گردند و بدان پناه مى برند، به عمّار و سعيد بن قيس و قيس بن سعد بن عباده و مالك اَشتر و ابن بُدَيل و محمّد بن ابى بكر و كسانى ديگر همچون آنها از يارانش فرمود: «تا اين شتر در برابر ديدگانشان باشد ، اينان به جنگْ ادامه خواهند داد و اگر پِى شود و فرو افتد ، ديگر كسى در جنگ ، ثابت نخواهد ماند» .
آن گاه ، آنان با همراهى ياران دلاور على عليه السلام به سمت شتر ، حمله بردند و لشكر بصره را از آن ، دور ساختند و مردى از طايفه مراد كوفه به نام اَعيُن بن ضبيعه، خود را به شتر رسانيد و آن را با شمشير ، پِى كرد . سپس شتر با ناله و ضجّه فرود افتاد و در ميان كشته ها ناپديد شد.
۲۲۵۳.الجملـ به نقل از محمّد بن حنفيه ـ: آن گاه پدرم در برابر من به پيش تاخت و شمشيرش را آخته بود و با آن ، ضربت مى زد.ديدم كه بر مردى ضربتى فرود آورد و بازويش را شكافت. سپس فرمود: «فرزندم! به پرچمت بچسب ؛ چرا كه به زودى اين زحمت از دوش تو برداشته شود» .
با صداى پدرم ، نگاه كردم و ديدم كه شمشير را فرو مى برد و بيرون مى آورد ، امّا خونى بر شمشير نمى ديدم ؛ چرا كه آن را به سرعت بيرون مى آورد و شمشير بر خون ، پيشى مى گرفت .
شتر را در ميان گرفتيم و جنگ به اطراف شتر كشيده شد. در سخت ترين التهابى كه ممكن بود كسى ببيند، قرار گرفتيم ، به طورى كه پنداشتم كشته مى شويم كه پدرم بانگ زد : اى پسر ابو بكر! بند كجاوه را قطع كن».
وى آن را قطع كرد و كجاوه فرود افتاد. به خدا سوگند ، گويا جنگ، آتش گداخته اى بود كه بر آن ، آبْ ريخته شده باشد.