ر . ك : ص 213 (تداوم نبرد به رهبرى عايشه) .
9 / 16
سخن امام به هنگام گشتن در اطراف كشته ها
۲۲۶۱.الإرشاد :از سخنان على عليه السلام به هنگام گشتن در اطراف كشته هاى جنگ جمل است : «اين ، قريش است كه برخلاف ميل خويش با آنها جنگيدم و خود را راحت كردم . به سوى شما تاختم و شما را از آسيب شمشيرها برحذر داشتم و شما جوان بوديد و بر آنچه مى ديديد ، آگاه نبوديد ؛ ولى اين است پايان كار : هلاكت و مرگ زشت. به خدا پناه مى برم از مرگ بد!».
آن گاه بر [ جنازه] مَعبد بن مقداد گذشت و فرمود: «خداوند، پدر اين مرد را رحمت كند! اگر او زنده بود ، عقيده اش بهتر از عقيده اين بود».
عمّار بن ياسر گفت: سپاسْ خدا را كه او را هلاك ساخت و خوار گردانيد. به خدا سوگند ، اى اميرمؤمنان! آنان كه از حقْ كناره گيرند ، براى ما تفاوتى ندارند ؛ خواه فرزند باشد يا پدر.
اميرمؤمنان فرمود: «خداوند ، تو را رحمت كند و از حقيقت ، بهره نيكو دهد!».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن ربيعة بن دُرّاج كه در شمار كشته ها بود ، گذر كرد و فرمود: «اين بدبخت را چه چيزى از خانه بيرون كشانيد؟ آيا دين ، او را بيرون آورد يا يارى كردن عثمان؟ به خدا سوگند كه عثمان درباره او و پدرش نظر خوشى نداشت».
سپس بر [ جنازه] مَعبد بن زُهير بن ابى اُميّه گذشت و فرمود: «اگر آشوب و فتنه در نوك ثريّا بود، اين جوانْ بدان دست مى يافت؛ [ ولى] به خدا سوگند ، در فتنه ها جُربزه اى نداشت و كسى كه او را [ در جنگ ]ديده بود ، به من خبر داد كه از ترس شمشير ، شيون مى كرد».
آن گاه بر [ جنازه] مسلم بن قَرظَه گذر كرد و فرمود: «نيكى كردن [در حقّ او] ، او را [ براى جنگ ، ]بيرون كشيد . وى از من خواست كه با عثمان درباره دارايىِ مورد ادّعايش در مكّه صحبت كنم. عثمان ، آن [ دارايى] را به وى بخشيد . پس [ به من ]گفت: اگر سفارش تو نبود ، آن را به من نمى دادند . وى ـ تا آن جا كه من مى دانم ـ در خاندانش فردِ بدى بود و با اين همه ، اين شومْ عاقبت، براى يارى عثمان آمد».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن حميد بن زهير ، گذر كرد و فرمود: «اين هم از كسانى است كه در جنگ با ما شتاب كرد. گمان مى كرد با اين كار ، خدا را مى جويد. براى من نامه هايى نوشت و از عثمان ، بد مى گفت. عثمان به وى چيزى بخشيد و از آن پس از او خشنود گرديد».
و بر [ جنازه] عبد اللّه بن حَكيم بن حِزام ، گذر كرد و فرمود : «اين شخص با پدرش درباره قيام ، مخالفت كرد . پدر او ، گرچه ما را يارى نكرد ، ولى بيعت ما را نيكو داشت ؛ چرا كه به هنگام شك و ترديد در جنگ ، خوددارى كرد و در خانه نشست و من امروز ، كسانى را كه از ما و از دشمن ما دست كشيدند ، سرزنش نمى كنم؛ ليكن سرزنش ، شايسته كسانى است كه با ما كارزار كردند».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن مُغَيرة بن اَخنس ، گذر كرد و فرمود : «پدرِ اين ، در روزى كه عثمان در خانه كشته شد، به قتل رسيد . وى به جهت كشته شدن پدرش خشمگينْ قيام كرد؛ ولى او جوانى كم سال بود كه قتلش مقدّر شد».
سپس بر [ جنازه] عبد اللّه بن ابى عثمان بن اخنس بن شريق ، گذر كرد و فرمود: «و آن گاه كه شمشيرهاى آخته ، دو سپاه را در آغوش كشيدند ، او را مى نگريستم كه از صف لشكر فرار مى كرد. بر او بانگ زدم كه دست [ از جنگ ]بردارد ؛ ولى نشنيد تا لشكريانْ وى را كُشتند و اين [ فتنه] ، چيزى بود كه بر جوانان قريش، پنهان ماند. جوانان ناپخته كه دانش جنگ نداشتند، فريب خوردند و لغزيدند. وقتى ايستادند، ضربه خوردند و كشته شدند».
سپس قدرى قدم زد و بر [ جنازه] كعب بن سور، ۱ گذر كرد و فرمود: «اين ، كسى است كه عليه ما قيام كرد و قرآن بر گردن داشت و گمان مى كرد مادرش (عايشه) را يارى مى كند. مردم را به آنچه در قرآن است ، فرا مى خواند ؛ ولى از آنچه در آن ، است ، آگاهى نداشت. سپس درصدد پيروزى بود؛ ولى هر جبّار سركشى نااميد مى گردد. ۲ بدانيد كه او از خدا خواست كه خدا مرا بكشد؛ ولى خداوند ، او را كُشت. كعب را بنشانيد».
او را نشاندند. اميرمؤمنان فرمود: «اى كعب ! من آنچه را خداوندم به من وعده داده بود ، يافتم . آيا تو هم حقيقت آنچه را خداوندت به تو وعده كرده بود ، يافتى؟» .
سپس فرمود: «كعب را به پهلو بخوابانيد».
و بر [ جنازه] طلحة بن عبيد اللّه ، گذر كرد و فرمود: «اين ، آن كسى بود كه بيعت مرا شكست و در ميان امّت ، آشوب به پا كرد و عليه من فرا خواند ؛ كسى كه [ مردم را ]به كشتن من و خاندانم فرا مى خوانْد. طلحه را بنشانيد» .
او را نشاندند. اميرمؤمنان فرمود: «اى طلحة بن عبيد اللّه ! من آنچه را خداوند به من وعده كرده بود ، حق يافتم . آيا تو هم آنچه را خداوند به تو وعده داده بود، حق يافتى؟» .
پس فرمود: «طلحه را به پهلو بخوابانيد» و رفت.
يكى از كسانى كه با او بود، گفت : اى اميرمؤمنان! آيا با كعب و طلحه ، پس از كشته شدن ، سخن مى گويى؟!
فرمود: «آرى . به خدا سوگند ، آنان سخن مرا شنيدند ، چنان كه جنگ بدر فروافتادگان در چاه ، سخن پيامبر خدا را شنيدند».