10 / 5
گفتگوهايى ميان ابن عبّاس و عايشه
۲۲۷۲.تاريخ اليعقوبى:على عليه السلام ابن عبّاس را به سوى عايشه فرستاد كه به او دستور دهد [ به مدينه ]باز گردد. وقتى ابن عبّاس بر عايشه وارد شد ، عايشه گفت: دو بار از [پيروى از ]سنّت به خطا رفتى ، اى ابن عبّاس! بدون اجازه وارد خانه ام شدى و بدون فرمان من بر اثاثيه ام نشستى.
ابن عبّاس گفت: ما بوديم كه سنّت را به تو آموختيم. اين جا خانه تو نيست. خانه تو آن جاست كه پيامبر خدا تو را در آن به جاى گذاشت و قرآن به تو دستور داد در آن بنشينى.
۲۲۷۳.مروج الذهب:[ على عليه السلام ] عبد اللّه بن عبّاس را نزد عايشه فرستاد و دستور داد وى را به سوى مدينه حركت دهند. ابن عبّاس ، بدون اجازه وارد خانه شد و متّكايى را برداشت و بر روى آن نشست.
عايشه به وى گفت: اى ابن عبّاس! در [ عمل كردن به ]سنّتى كه بدان مأمور شده اى ، به خطا رفتى. بدون اجازه بر ما وارد شدى و بدون اجازه بر بساط ما نشستى .
ابن عبّاس به او گفت: اگر تو در خانه اى كه پيامبر خدا تو را در آن بر جاى گذاشت ، مى نشستى، ما نيز بدون اجازه تو وارد نمى شديم و بدون دستور تو بر بساط تو نمى نشستيم. امير مؤمنان ، درباره تو به بازگشت سريع و آمادگى براى رفتن به مدينه فرمان مى دهد.
عايشه گفت: از آنچه گفتى ، سر باز مى زنم و با آنچه توصيف كردى، مخالفت مى ورزم.
ابن عبّاس ، نزد على عليه السلام رفت و او را از امتناع عايشه باخبر ساخت. [ على عليه السلام ]دوباره او را نزد عايشه فرستاد و گفت: به راستى كه اميرمؤمنان ، تصميم قطعى گرفته است كه تو بازگردى.
عايشه ، نرمى نشان داد و بازگشت را پذيرفت.