۲۲۸۹.شرح الأخبار:ياران على عليه السلام آنچه را اهل بصره براى پيكار با على عليه السلام به لشكرگاه خود آورده بودند ، به غنيمت گرفتند؛ ولى متعرّض ديگر اموال آنان نشدند. على عليه السلام جز آن مال ها، اموال كشتگان اهل بصره را براى ورثه شان باقى گذاشت و از آنچه [ سپاهش ]به عنوان غنيمت برداشتند ، خمس گرفت و بدين ترتيب ، سنّتْ جارى شد.
10 / 10
امام ، سهم خود را از غنيمت ها بخشيد
۲۲۹۰.مروج الذهب:على عليه السلام آنچه از اسلحه ، چارپا ، اثاثيه و ابزار و ديگر چيزها در لشكرگاه جمليان يافت ، برداشت و آنها را فروخت و ميان ياران خود تقسيم كرد و براى خود ، پانصد درهم برداشت ، چنان كه براى همه همراهانش ، چه ياران و چه بستگان و فرزندان ، چنين كرد.
مردى از يارانش نزد وى آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! من چيزى دريافت نكرده ام و فلان عذر ، مرا از حضور [ در هنگام گرفتن غنايم] باز داشت.
[ على عليه السلام ] پانصد درهم خود را به وى بخشيد.
۲۲۹۱.الجمل:[ على عليه السلام ] پس از سخنرانى اش در ميان بصريان ، از منبر پايين آمد . گروهى از يارانش را خواست و با آنان به سوى بيت المال رفت. به سوى قاريان فرستاد و آنان را فرا خواند و [ نيز ]نگهبانان را فرا خواند و دستور داد درهاى بيت المال را بازگشايند ، و چون فراوانىِ اموال را ديد ، [ اين مصرع را ]خواند:
اين ، دستچين من و بهترين آن است .۱
آن گاه ، اموال را ميان يارانش قسمت كرد و به هريك ، شش هزار درهم رسيد . ياران او دوازده هزار نفر بودند . خود نيز مانند يكى از آنان سهم برداشت. در همين حال كه به تقسيم اموالْ سرگرم بودند ، كسى آمد و گفت: اى امير مؤمنان! نام من از ديوان تو افتاده است و گرفتارى هايى كه تو ديدى ، من نيز ديده ام.
[ على عليه السلام ] سهم خود را به وى داد.
ثورى از داوود بن ابى هند و او از ابو حرب بن ابو الأسود گزارش كرده است كه ابو حرب گفت: در بصره ، امر شگفتى ديدم . چون طلحه و زبير به بصره رسيدند ، نزد گروهى از بصريان فرستادند كه من هم داخل آنان بودم. با طلحه و زبير ، وارد بيت المال شديم . چون اموال را ديدند ، گفتند: اين است آنچه خدا و پيامبرش به ما وعده داده اند . آن گاه ، اين آيه را تلاوت كردند: «خداوند ، شما را به غنيمت هاى بسيار وعده داد كه دريافت مى كنيد و آن را براى شما تعجيل نمود» (تا آخر آيه) و گفتند: ما به اين اموال ، از هركس سزاوارتريم.
وقتى سرنوشت آن قومْ چنين شد، على بن ابى طالب عليه السلام ما را فرا خواند و با او وارد بيت المال شديم . وقتى اموال را ديد ، يك دست را بر دست ديگر زد و فرمود: «اى [ طلاهاى ]زرد! اى [ نقره هاى] سفيد ! ديگرى را بفريبيد» و همه آنها را به طور مساوى ميان يارانش تقسيم نمود، جز پانصد درهم كه براى خود ، كنار گذاشت.
مردى نزد او آمد وگفت: نامِ من از ديوان تو افتاده است.
فرمود: «پانصد درهم [ من ]را به وى دهيد».
سپس فرمود: «سپاسْ خداوندى را كه چيزى از اين ثروت را به من نداد و آن را بر مسلمانان فراوان نمود».