۲۱۴۳.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابو مِخنَف ـ: مردى در برابر على عليه السلام به پا خاست و گفت: اى اميرمؤمنان! چه فتنه اى از اين بزرگ تر است كه برخى جنگاوران جنگ بدر، با شمشير به سراغ برخى ديگر مى روند؟
على عليه السلام فرمود: «واى بر تو! آيا فتنه اى هست كه من فرمانده و رهبر آنم؟! سوگند به آن كه محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت و او را عزّت بخشيد ، نه دروغ مى گويم و نه به من دروغ گفته شده است. نه من گم راه شدم و نه به واسطه من كسى گم راه شد. نه من لغزيدم و نه كسى به واسطه من لغزيد.
به راستى كه من دليلى روشن از پروردگارم دارم كه آن را خداوند براى پيامبرش روشن ساخت و پيامبرش آن را براى من روشن كرد و زودا كه روز قيامت، فرا خوانده شوم و گناهى بر من نباشد و اگر گناهى داشته باشم، [ ثواب ]پيكار من با آنان، آن را خواهد پوشاند» .
۲۱۴۴.شرح نهج البلاغة:طارق بن شهاب اَحمسى، آن گاه كه على عليه السلام در تعقيب عايشه و همراهانش به ربذه آمد، به استقبال او رفت. وى از ياران على عليه السلام و از پيروان او بود.
[ طارق] مى گويد: پيش از ديدن وى (على عليه السلام )، پرسيدم كه چه چيزى او را تا اين جا آورده است؟
گفته شد: طلحه، زبير و عايشه با او به مخالفت برخاسته اند و وارد بصره شده اند.
[ طارق مى گويد : ] با خود گفتم: به راستى اين يك جنگ است؟ و آيا با اُمّ المؤمنين و ياران پيامبر خدا بجنگم؟ به راستى كه كارى بس دشوار است!
سپس با خود گفتم: آيا على را رها سازم؟ او كه نخستين ايمان آورنده به خداوند
و پسر عمو و وصى پيامبر خداست؟ اين كه بسيار دشوارتر است!
سپس نزد او (على عليه السلام ) آمدم و بر او سلام كردم. نزد او نشستم و او داستان خود و پيمان شكنان را برايم شرح داد.