۲۱۴۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد و طلحه ـ: وقتى على عليه السلام به ربذه رسيد، در آن جا اقامت گزيد و از آن جا محمّد بن ابى بكر و محمّد بن جعفر را به كوفه روانه ساخت و براى اهل كوفه چنين نوشت: «به راستى كه من ، شما را از ميان شهرهاى ديگر برگزيدم و براى حوادث پيش آمده، به شما روى آوردم. پس ياران و ياوران دين خدا باشيد و ما را يارى دهيد و به سوى ما برخيزيد. آنچه ما مى خواهيم، اصلاح است تا امّت به برادرى بازگردند . و هر كس اين را دوست بدارد و برگزيند، حق را دوست داشته و برگزيده است، و هر كس اين را دشمن بدارد، حق را دشمن داشته و آن را كوچك شمرده است».
آن دو مرد رفتند و على عليه السلام در رَبَذه ماند و آماده پيكار مى شد. پيكى به مدينه فرستاد و آنچه از سلاح و مَركب مى خواست، براى او رسيد و كارش بالا گرفت و در ميان مردم به پا خاست و برايشان سخنرانى كرد و فرمود:
«به راستى كه خداوند عز و جل ما را به واسطه اسلام، گرامى داشت و مرتبه اى بلند بخشيد و پس از خوارى، كمى، دشمنى و دورىِ از هم، با يكديگر برادرمان ساخت. مردم بدين سان بودند تا خدا مى خواست. اسلام، دين آنان و حقيقت ، در ميانشان، و قرآن ، پيشوايشان بود تا آن كه اين مرد (عثمان) به دست اين گروه كشته شد؛ گروهى كه شيطان، آنان را برانگيخت تا در ميان اين امّتْ اختلاف اندازند. بدانيد كه اين امّت، ناگزير پراكنده خواهند شد ، چنان كه امّت هاى پيشين پراكنده شدند ؛ و به خداوند پناه مى بريم از شرّ آنچه كه اتّفاق خواهد افتاد».
۲۱۴۸.شرح نهج البلاغةـ به نقل از عبد الرحمان بن يسار قرشى، در گزارشِ نامه على عليه السلام به كوفيان ـ: چون على عليه السلام در راه حركت به سوى بصره به ربذه رسيد، محمّد بن جعفر بن ابى طالب و محمّد بن ابى بكر را به كوفه فرستاد و اين نامه ۱ را براى آنان نوشت و در آخرش افزود:
«شما براى من به عنوان برادر و ياوران دين،كافى هستيد. پس «سبُك بار و گران بار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد. اگر بدانيد، اين براى شما بهتر است» ».
چون محمّد بن جعفر و محمّد بن ابى بكر براى بسيج مردمْ وارد كوفه شدند، گروهى از مردم، شبانه نزد ابو موسى رفتند و به وى گفتند: نظرت را درباره خروج با اين دو نفر به سوى على عليه السلام براى ما بيان دار.
ابو موسى گفت: راه آخرتْ آن است كه در خانه بمانيد و راه دنيا آن است كه با آنان حركت كنيد.
ابو موسى با اين سخن، از حركت كوفيانْ جلوگيرى كرد. اين خبر به محمّد بن جعفر و محمّد بن ابى بكر رسيد و بر ابو موسى خشم گرفتند.
ابو موسى گفت: به خدا سوگند ، بيعت عثمان بر گردن على و من و شما دو نفر است. اگر تصميم بر جنگ داشته باشيم، پيش از جنگ با قاتلان عثمان ، با كسى ديگر نمى جنگيم.
آن دو از نزد ابو موسى بيرون آمدند و به على عليه السلام پيوستند و ماجراى ابو موسى را به وى گزارش دادند.