375
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

۲۳۶۱.مروج الذهبـ در تشريح جنگ صفّين ـ: هرگاه عبيد اللّه بن عمر ، جهت پيكارْ بيرون مى رفت ، زنانش به پا مى خاستند و سلاحش را محكم مى كردند ، جز دختر هانى بن قبيصه شيبانى كه عبيد اللّه ، هنگام جنگ ، بيرون آمد و نزد او رفت و گفت: به درستى كه امروز ، خود را براى جنگ با خويشانت آماده مى كنم . به خدا سوگند كه اميدوارم با هر طنابى از طناب هاى خيمه ام ، بزرگى از آنان را به بند كشم.
آن زن به وى گفت: از اين كه با آنان پيكار كنى ، خشمگين نمى شوم.
عبيد اللّه گفت: چرا؟!
زن گفت: زيرا در دوران جاهليت و اسلام ، هيچ بزرگى كه در سرش شعله اى [ از خشمْ ]زبانه مى كشيد ، به سوى آنان نتاخت ، جز آن كه او را نابود ساختند و مى ترسم تو را بكشند و گويا مى بينم كه تو را كشته اند و من نزد آنان آمده ام و از آنان مى خواهم كه جنازه ات را به من بدهند.
عبيد اللّه به سوى زن ، تيرى انداخت و او را مجروح ساخت و به وى گفت: به زودى خواهى دانست كه چه كسى از بزرگان قومت را نزد تو مى آورم.
آن گاه به جنگ رفت و حريث بن جابر جُعْفى بر او حمله كرد و بر او نيزه زد و او را كُشت.
گفته شده آن كسى كه او را كشت ، اَشتر نَخَعى بود و گفته شده كه على عليه السلام ضربه اى بر او فرود آورد و آهنى (سپرى) را كه بر او بود ، قطع كرد و شمشير در روده هايش فرو رفت.
على عليه السلام ، وقتى كه عبيد اللّه مى گريخت و او به دنبالش بود تا به جرم كشتن هرمزان در بندش سازد، فرمود: «اگر امروز از دستم بگريزد ، در روز ديگر نمى تواند بگريزد .».
معاويه با زنان عبيد اللّه ، درباره جنازه اش صحبت كرد و فرمان داد تا نزد [ طايفه ]ربيعه روند و دَه هزار [ سكّه ]پرداخت كنند [ تا جنازه را از آنان بگيرند ]و آنان ، قبول كردند.
[ طايفه] ربيعه با على عليه السلام به مشورت پرداختند و على عليه السلام به آنان فرمود: «جنازه او جنازه سگ است و فروش آن ، جايز نيست؛ ولى خواسته آنان را اجابت مى كنم. جنازه اش را در اختيار همسرش دختر هانى بن قبيصه شيبانى قرار دهيد».
به زنان عبيد اللّه گفتند: اگر مى خواهيد ، او را به دُم قاطرى مى بنديم و قاطر را رَم مى دهيم تا به لشكر معاويه وارد شود.
زنان فرياد برآوردند و گفتند: اين كار بر ما گران است.
اين خبر را به معاويه رساندند . او به آنان گفت: نزد آن زن شيبانى رويد و از او بخواهيد درباره جنازه با آنان سخن گويد. آنان نيز چنين كردند.
آن زن ، نزد سپاه على عليه السلام آمد و گفت : من دختر هانى بن قبيصه هستم و اين ، شوهر ستمگر و سركش من است و من او را از عاقبت كار ، برحذر داشتم. حال ، جنازه اش را به من تحويل دهيد.
آنان چنين كردند. وى به سوى سپاه ، عبايى از پوست خز انداخت و آنان ، جنازه را در آن پيچيدند و به آن زن شيبانى دادند و او جنازه عبيد اللّه را بُرد، درحالى كه طناب هاى خيمه اى از خيمه هاى آنان به پاهاى عبيد اللّه بسته شده بود.


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
374

۲۳۶۱.مروج الذهبـ في تَفصيلِ وَقعَةِ صَفّينَ ـ: كانَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ إذا خَرَجَ إلَى القِتالَ قامَ إلَيهِ نِساؤُهُ فَشَدَدنَ عَلَيهِ سِلاحَهُ ، ما خَلَا الشَّيبانِيّةَ بِنتَ هانِئِ بنِ قَبيصَةَ ، فَخَرَجَ في هذَا اليَومِ ، وأقبَلَ عَلَى الشَّيبانِيَّةِ وقالَ لَها : إنّي قَد عَبَّأتُ اليَومَ لِقَومِكِ ، وَايمُ اللّهِ ، إنّي لَأَرجو أن أربِطَ بِكُلِّ طُنبٍ مِن أطنابِ فُسطاطي سَيِّدا مِنهُم !
فَقالَت لَهُ : ما اُبغِضَ إلّا أن تُقاتِلَهُم .
قالَ : ولِمَ ؟
قالَت : لِأَنَّهُ لَم يَتَوَجَّه إلَيهِم صِنديدٌ في جاهِلِيَّةٍ ولا إسلامٍ وفي رَأسِهِ صَعَرٌ إلّا أبادوهُ ، وأخافُ أن يَقتُلوكَ ، وكَأَنّي بِكَ قَتيلاً وقَد أتَيتُهُم أسأَلُهُم أن يَهَبوا لي جِيفَتَكَ . فَرَماها بِقَوسٍ فَشَجَّها ، وقالَ لَها : سَتَعلَمين بِمَن آتيكِ مِن زُعَماءِ قَومِكِ .
ثُمَّ تَوَجَّهَ فَحَمَلَ عَلَيهِ حُرَيثُ بنُ جابِرِ الجُعفِيُّ فَطَعَنَهُ فَقَتَلَهُ ، وقيلَ : إنَّ الأَشتَرَ النَّخَعِي هُوَ الَّذي قَتَلَهُ ، وقيلَ : إنَّ عَلِيّا ضَرَبَهُ ضَربَةً فَقَطَعَ ما عَلَيهِ مِنَ الحَديدِ حَتّى خالَطَ سَيفُهُ حَشوَةَ جَوفِهِ .
وإنَّ عَلِيّا قالَ حينَ هَرَبَ فَطَلَبَهُ لِيُقيدَ مِنهُ بِالهُرمُزانِ : لَئِن فاتَني في هذَا اليَومِ لا يَفوتُني في غَيرِهِ .
وكَلَّمَ نِساؤُهُ مُعاوِيَةَ في جيفَتِهِ ، فَأَمَرَ أن تَأتينَ رَبيعَةَ فَتَبذُلنَ في جيفَتِهِ عَشرَةَ آلافٍ ، فَفَعَلنَ ذلِكَ .
فَاستَأمَرَت رَبيعَةُ عَلِيّا ، فَقالَ لَهُم : إنَّما جيفَتُهُ جيفَةُ كَلبٍ لا يَحِلُّ بَيعُها ، ولكِن قَد أجَبتُهُم إلى ذلِكَ ، فَاجعَلوا جيفَتَهُ لِبِنتِ هانِئِ بنِ قَبيصَةَ الشَّيبانِيِّ زَوجَتِهِ . فَقالوا لِنِسوَةِ عُبَيدِ اللّهِ : إن شِئتُنَّ شَدَدناهُ إلى ذَنَبِ بَغلٍ ، ثُمَّ ضَرَبناهُ حَتّى يَدخُلَ إلى عَسكَرِ مُعاوِيَةَ . فَصَرَخنَ وقُلنَ : هذا أشَدُّ عَلَينا ، وأخبَرنَ معُاوِيَةَ بِذلِكَ . فَقالَ لَهُنَّ :ائتُوا الشَّيبانِيَّةَ فَسَلوها أن تُكَلِّمَهُم في جيفَتِهِ ، فَفَعَلنَ .
وأتَتِ القَومَ ، وقالَت : أنَا بِنتُ هانِئِ بنِ قَبيصَةَ ، وهذا زَوجي القاطِعُ الظّالِمُ ، وقَد حَذَّرتُهُ ما صارَ إلَيهِ ، فَهَبوا إلَيَّ جيفَتَهُ ، فَفَعَلوا . وألقَت إلَيهِم بِمِطرَفِ خَزٍّ فَأَدرَجوهُ فيهِ ، ودَفَعوهُ إلَيها ، فَمَضَت بِهِ ، وكانَ قَد شُدَّ في رِجلِهِ إلى طُنبِ فُسطاطٍ مِن فَساطيطِهِم . ۱

1.مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۹۵ وراجع الاستيعاب : ج ۳ ص ۱۳۳ الرقم ۱۷۳۷ والطبقات الكبرى : ج ۵ ص ۱۸ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مهريزي، مهدي؛ حسینی، سید ابوالقاسم
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 65678
صفحه از 611
پرینت  ارسال به