413
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

3 / 9

آمادگى امام براى نبرد با معاويه پيش از جنگ جمل

۲۳۷۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد و طلحه ـ: طلحه و زبير براى انجام دادن عمره از على عليه السلام اجازه خواستند . به آنان اجازه داد و آنها به سوى مكّه رفتند. مردم مدينه مى خواستند بدانند كه رأى على عليه السلام درباره معاويه و مخالفت ورزيدن وى چيست، تا بدين وسيله ، نظر وى را درباره جنگ با اهل قبله بدانند كه آيا بر اين كار ، جرئت دارد يا از آن ، سر باز مى زند.
مَدَنيان ، بدين منظور ، زياد بن حنظله تميمى را ـ كه از ياران خاصّ على عليه السلام بود ـ نزد او فرستادند. وى نزد على عليه السلام رفت و لَختى نزد وى نشست. آن گاه على عليه السلام بدو فرمود : «اى زياد! آماده شو».
زياد گفت : براى چه كارى؟
فرمود : «كه با شاميان ، پيكار كنى».
زياد گفت : درنگ كردن و نرمش به خرج دادن ، بهتر است ، و شعرى خواند :



هر كه در بسيارى از كارها مدارا نمى كند
با دندان ها دريده شود و با سُم ها كوبيده گردد .

على عليه السلام نيز به شعرى تمثل جُست:



«هرگاه دلى هوشيار و شمشيرى بُرنده و روحى غيرتمند
فراهم آيند ، تو را از تحمّل ستم ها دور مى دارند» .

زياد ، نزد مردم [ مدينه] بازگشت. آنان در انتظار وى بودند . از او پرسيدند : چه خبر؟
زياد گفت : اى قوم، شمشير !
پس دانستند كه على عليه السلام [ با معاويه] چه خواهد كرد.
آن گاه على عليه السلام ، محمّد بن حنفيه را فرا خواند و پرچم را به وى داد و عبد اللّه بن عبّاس را به سمت راست سپاه و عمر بن ابى سَلَمه يا عمرو بن سفيان بن عبد الأسد را در سمت چپ آن گماشت و ابو ليلى بن عمر بن جرّاح (برادر ابو عبيده جرّاح) را فرا خواند و به فرماندهى پيش قراولان سپاه گماشت و قُثَم بن عبّاس را در مدينه به جاى خود گمارد و هيچ يك از كسانى را كه بر عثمانْ شوريده بودند ، به كار نگرفت.
[على عليه السلام همچنين] به قيس بن سعد نوشت كه مردم را به سوى شامْ روانه كند [ تا در آن جا به وى بپيوندند ]و به عثمان بن حنيف و ابو موسى نيز چنين نوشت و خود به تجهيز و آماده كردن [ سپاه ]پرداخت و براى مردم مدينه ، سخنرانى كرد و آنان را به پيكار با جدايى طلبانْ فرا خواند و فرمود:
«به راستى كه خداوند عز و جل ، پيامبرى هدايتگر و هدايت شده را با كتابى گويا و فرمانى استوار و روشن فرستاد كه جز اهل هلاكت ، از آن ، منحرف نمى شوند.
بدعت ها و شبههها ، مايه هلاكت اند ، مگر آن كه خداوندْ محفوظ بدارد و به راستى كه مصونيت كارهاى شما در [ سايه ]حكومت الهى است . بى هيچ ترديد و اكراه به اطاعت خداوند تَن در دهيد . به خدا سوگند ، بايد چنين كنيد [ و اگر چنين نكنيد] ، خداوند ، قدرت اسلام را از ميان شما مى بَرد و هرگز به سوى شما بازنمى گردانَد تا امر [ ولايت] به وقتش باز گردد.
به سوى اين گروهى كه مى خواهند اتّحاد شما را پراكنده سازند ، به پا خيزيد . باشد كه خداوند به واسطه شما آنچه را مردمان نواحى ديگر به تباهى كشاندند ، اصلاح كند و تكليفى را كه بر عهده داريد ، انجام دهيد».
در اين حال بودند كه خبر به گونه اى ديگر از مردم مكّه آمد كه همه ، دل به مخالفت داده اند . [ امام على عليه السلام ]باز به سخن گفتن ايستاد و فرمود:
«به راستى كه خداوند عز و جل براى ستمگر اين امّت ، عفو و بخشش قرار داده است و براى كسى كه منحرف نشود و استقامت ورزد ، رستگارى و نجات را نهاده است. هر كه از حق به تنگ آيد ، به باطل گرايد.
بدانيد كه طلحه و زبير و اُمّ المؤمنين (عايشه) به نارضايتى از خلافت من همدل شده اند و مردم را به اصلاح خوانده اند و من هم صبورى مى كنم ـ مادام كه بر اتّحاد شما بر حق ، بيمناك نباشم ـ و اگر دست بردارند و بدانچه شنيده ام ، اكتفا كنند ، من هم دست بر مى دارم».
سپس خبر رسيد كه آنان [ به بهانه] ديدارِ مردم و اصلاح امور ، قصد بصره كرده اند. پس از آن ، براى حركت و مقابله با آنان آماده شد و فرمود :
«اگر چنين فتنه اى كنند ، نظام مسلمانان از هم مى گسلد. اقامتشان در ميان ما ، نه خرجى داشت و نه ناگوار بود».
اين كار ۱ بر مردم مدينه گران آمد و از آن ، طفره رفتند.

1.مقصود ، لشكركشى براى جنگ با گروهى از اهل قبله است ، چنان كه در صدر حديث آمده است . (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
412

3 / 9

اِستِعدادُ الإِمامِ لِحَربِ مُعاوِيَةَ قَبلَ حَربِ الجَمَلِ

۲۳۷۷.تاريخ الطبري عن محمّد وطلحة :اِستَأذَنَ طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ عَلِيّا فِي العُمرَةِ فَأَذِنَ لَهُما فَلَحِقا بِمَكَّةَ وأَحَبَّ أهلُ المَدينَةِ أن يَعلَموا ما رَأيُ عَلِيٍّ في مُعاوِيَةَ وَانتِقاضِهِ ، لِيَعرِفوا بِذلِكَ رَأيَهُ في قِتال أهلِ القِبلَةِ أ يَجسُرُ عَلَيهِ أو يَنكُلُ عَنهُ . . . . فَدَسّوا إلَيهِ زِيادَ بنَ حنَظَلَةَ التَّميمِيَّ ـ وكانَ مُنقَطِعاً إلى عَلِيٍّ ـ فَدَخَلَ عَلَيهِ فَجَلَسَ إلَيهِ ساعَةً ثُمَّ قالَ لَهُ عَلِيٌّ : يا زيادُ تَيَسَّر .
فَقالَ : لِأَيِّ شَيءٍ ؟
فَقالَ : تَغزُو الشّامَ .
فَقالَ زِيادٌ : الأَناةُ وَالرِّفقُ أمثَلُ . فَقالَ :



ومَن لا يُصانِع في اُمورِ كَثيرَةِ
يُضَرَّس بِأَنيابٍ ويوطَأ بِمَنسِمِ

فَتَمَثَّلَ عَلِيٌّ وكَأَنَّهُ لا يُرِيدُهُ :



مَتى تَجمَعِ القَلبَ الذَّكِيَّ وصارِماً
وأنفاً حَمِيّاً تَجتَنِبكَ المَظالِمُ

فَخَرَجَ زِيادٌ عَلَى النّاسِ وَالنّاسُ يَنتَظِرونَهُ فَقالوا : ما وَراؤَكَ ؟ فَقالَ : السَّيفُ ياقومُ ، فَعَرَفوا ما هُوَ فاعِلٌ .
ودَعا عَلِيٌّ مُحَمَّدَ ابنَ الحَنَفِيَّةِ فَدَفَعَ إلَيهِ اللِّواءَ ، ووَلّى عَبدَ اللّهِ بنَ عَبّاسٍ مَيمَنَتَهُ ، وعُمَرُ بنُ أبي سَلَمَةَ ـ أو عَمرُو بنُ سُفيانَ بنِ عَبدِ الأَسَدِ ـ وَلّاهُ مَيسَرَتَهُ ، ودَعا أبا لَيلَى بنَ عُمَرَ بنِ الجَرّاحِ ابنَ أخي أبي عُبَيدَةَ بنِ الجَرّاحِ فَجَعَلَهُ عَلى مُقَدِّمَتِهِ ، وَاستَخلَفَ عَلَى المَدينَةِ قُثَمَ بنَ عَبّاسٍ ، ولَم يُوَلِّ مِمَّن خَرَجَ عَلى عُثمانَ أحَداً ، وكَتَبَ إلى قَيسِ بنِ سَعدٍ أن يَندُبَ النّاسَ إلَى الشّامِ ، وإلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ وإلى أبي موسى مثلَ ذلِكَ ، وأقبَلَ عَلَى التَّهَيُّؤِ وَالتَّجَهُّزِ ، وخَطَبَ أهلَ المَدينَةِ فَدَعاهُم إلَى النُّهوضِ في قِتالِ أهلِ الفُرقَةِ وقالَ :
إنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ بَعَثَ رَسولاً هادِياً مَهدِيّاً بِكِتابٍ ناطِقٍ وأمَرٍ قائِمٍ واضِحٍ لا يَهلِكُ عَنهُ إلّا هالِكٌ ، وإنَّ المُبتَدَعاتِ وَالشُّبُهاتِ هُنَّ المُهلِكاتُ إلّا مَن حَفِظَ اللّهُ ، وإنَّ في سُلطانِ اللّهِ عِصمَةَ أمرِكُم ، فَأَعطوهُ طاعَتَكُم غَيرَ مَلوِيَّةٍ ولا مُستَكرَهٍ بِها ، وَاللّهِ لتَفعَلُنَّ أو لَيَنَقَلَنَّ اللّهُ عَنكُم سُلطانَ الإِسلامِ ثُمَّ لا يَنقُلُهُ إلَيكم أبَداً حَتّى يَأرِزَ الأَمرُ إلَيها ، اِنهَضوا إلى هؤُلاءِ القَومِ الَّذينَ يُريدونَ يُفَرِّقونَ جَماعَتَكُم ، لَعَلَّ اللّهَ يُصلِحُ بِكُم ما أفسَدَ أهلُ الآفاقِ وتَقضونَ الَّذي عَلَيكُم .
فَبَينا هُم كَذلِكَ إذ جاءَ الخَبَرُ عَن أهلِ مَكَّةَ بِنَحوٍ آخَرَ وتَمامٍ عَلى خِلافٍ ، فَقامَ فيهِم بِذلِكَ فَقالَ :
إنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ جَعَلَ لِظالِمِ هذِهِ الأُمَّةِ العَفوَ وَالمَغفِرَةَ ، وجَعَلَ لِمَن لَزِمَ الأَمرَ وَاستَقامَ الفَوزَ وَالنَّجاةَ ، فَمَن لَم يَسَعهُ الحَقُّ أخَذَ بِالباطِلِ ، ألا وإنَّ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ واُمَّ المُؤمِنينَ قَد تَمالَؤوا عَلى سُخطِ إمارَتي ، ودَعَوُا النّاسَ إلَى الإِصلاحِ ، وسَأَصبِرُ ما لَم أخَف عَلى جَماعَتِكُم ، وأكُفُّ إن كَفّوا ، وأقتَصِرُ عَلى ما بَلَغَني عَنهُم .
ثُمَّ أتاهُ أنَّهُم يُريدونَ البَصرَةَ لِمُشاهَدَةِ النّاسِ وِالإِصلاحِ ، فَتَعَبّى لِلخُروجِ إلَيهِم وقالَ :
إن فَعَلوا هذا فَقَدِ انقَطَعَ نِظامُ المُسلِمينَ ، وما كانَ عَلَيهِم فِي المُقامِ فينا مَؤونَةٌ ولا إكراهٌ . فَاشتَدَّ عَلى أهلِ المَدينَةِ الأَمرُ فَتَثاقَلوا . ۱

1.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۴۴۴ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مهريزي، مهدي؛ حسینی، سید ابوالقاسم
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 55367
صفحه از 611
پرینت  ارسال به